hc8meifmdc|2011A6132836|MoshaverAmlakDBWebSite|tblnews|Text_News|0xfdff7994000000006307000001000500
تاریخ
عصر غیبت کبرى (2) منذر حکیم
تاریخ زندگانى امام مهدى علیه السلام در عصر غیبت
کبرى اولین قلمرو براى بحث درمقطع تاریخى عصر غیبت کبرى (1) ، تاریخ زندگانى و سیره
یگانه یادگار زهراى اطهر و على مرتضى، حضرت خاتم الاوصیاء، حجة بن الحسن العسکرى
علیهم السلام است; او که ولى خدا، صاحب عصر، امام زمان، فرمانرواى به حق و راستین
و خلیفه خدا و رسول او بر جن و انس مىباشد. با توجه به چالشهاى یاد شده در پنجمین
بحث مقدماتى و با توجه به رسالت این بحث تاریخى، ناگزیر هستیم که زمینه سازىهاى
قرآن، پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام را براى ورود مسلمین
به عصر غیبت کبرى در نظر بگیریم تا بتوانیم زمینههاى آن را در دوران غیبت صغرى
مورد مطالعه محققانه قرار دهیم. این زمینه سازىها را با توجه به مجموعه شرابط فرهنگى،
اجتماعى، سیاسى و دینى حاکم بر آن دوران و در آستانه ورود به عصر غیبت کبرى، و
با توجه به اهداف کلان و اساسى براى امامتحضرت مهدى علیه السلام، باید مطالعه
و بررسى کرد. از آن جایى که حلقه وصل این امام با مسلمین و پایگاه اصلى آن حضرت،
شیعیان مىباشند; باید با وضعیت آنان در آستانه ورود به عصر غیبت کبرى، آشنا شویم تا
به یک ارزیابى واقعگرایانه نائل گردیم. پس باید رهنمودها و زمینه سازىهاى حضرت
مهدى علیه السلام و سپس مطالعه برخوردها و عکس العملهاى شیعیان و غیر آنان در روزهاى
اولیه قطع ارتباط رسمى با آخرین امام معصوم علیه السلام، مورد بررسى قرار گیرد.
بحثیاد شده در این قلمرو، با زاویه دیدى که ویژه تاریخ امام مهدى علیه السلام
است، مطرح مىشود; هرچند که در سایر قلمروها، از زوایاى دیگر قابل مطالعه خواهد
بود. در این قلمرو; مکان زندگى امام مهدى علیه السلام طبق اسناد و مدارک موجود،
سیره آن حضرت در این عصر، امکان بهرهمند شدن از آن حضرت، و ارتباط با ایشان،
رؤیت و تشرف به محضر صاحب الامر علیه السلام، و میراث آن حضرت در این عصر، باید
مورد مطالعه و بررسى قرار گیرد. در ابتدا لازم و ضرورى است که به پیش گویىها و زمینه
سازىهاى قرآن و پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت پیامبر علیهم السلام براى
عصر غیبت کبرى پرداخته شود. تا روشن شود که براى چنین دوران پر مخاطرهاى چه تمهیداتى
اندیشیده بودند؟ فصل اول: قرآن و آینده بشریت براى بیان موضع اصولى و منطقى
قرآن نسبتبه آینده بشر، نمىتوان از موضعگیرى آن نسبتبه اصول حاکم بر تاریخ و
تحولات اجتماعى جهان چشم پوشى کرد. در عصر نزول قرآن، بحث از ظهور دین حق و گسترش و
چیره شدن آن بر تمامى دینها، به حق راجع به آینده بوده. و نحوه تحقق این پیشگویى،
با توجه به منطق قرآن، یک بحث علمى و قابل فهم است. مصداق واقعى آن، ظهور دین حق
و رهبرى این حرکت جهانى و گسترده است که پس از امتحانهاى فراوان و آمادگىهاى
لازم، تحققپذیر مىباشد. این مساله در قرآن مورد بحث و اشاره یا تصریح قرار
گرفته و براى پذیرش و هماهنگ شدن آن با شرایط لازم، زمینه سازىهاى فراوان شده است.
قرآن کریم براى روشن نمودن این امر و جلب توجه جهانیان به آینده جهان و آینده دین حق،
بر سه اصل متین و علمى تاکید کرده و آنها را به گونههاى مختلف، توضیح داده است:
اصل اول: قانونمندى حرکت تاریخ; اصل دوم: ضرورت شناخت قوانین حاکم بر حرکت تاریخ;
اصل سوم: ضرورت ایمان به مهمترین سنتهاى حاکم بر تاریخ و لزوم به کارگیرى سنتها
براى ایجاد تحولات اجتماعى. اصل اول: قانونمندى تاریخ قانونمند بودن یک پدیده،
به معناى این است که آن پدیده تابع یک قانون کلى است. اولین نتیجه قانونمندى،
قابلیت تکرار مىباشد; یعنى، هر وقت علتیک پدیده به وجود آید، آن پدیده
نیز به وجود خواهد آمد. دومین نتیجه قانونمندى یک پدیده، امکان شناخت علت آن پدیده و
قانون حاکم بر آن خواهد بود. به همین دلیل انسان آگاه و دانا به علل و قوانین
حاکم بر حرکت جوامع بشرى، شخصى آیندهنگر و توانمند خواهد بود; زیرا پیش از تحقق یک
حادثه، مىتواند از آن پیشگیرى کند و با نفى علتبروز یک حادثه، معلول را نفى
خواهد کرد، و همان طور که مىتواند از حوادث ناگوار پیشگیرى کند، مىتواند حوادث
ناگوارى را به وجود آورد. بنابراین ایجاد هر گونه تغییر و تحولى براى انسانها،
به دستخودشان و با اراده و خواست آنان امکانپذیر خواهد بود، و یک انسان یا یک
جامعه، مىتواند آگاهانه شرایط مطلوب را فراهم کند و یا شرایط نامطلوب را از میان
بردارد. دلیل اصلى این قانونمند بودن حرکت تاریخ و جوامع بشرى، همان اصل فراگیر
«علیت» است. به رغم «ضرورت» و «حتمیت» حاکم بر حرکت جهان - که در اصل علیت
نهفته - انسانها با اختیار و آزادى خدادادى، مىتوانند با بهره بردارى صحیح از این
اصل اجتنابناپذیر، بهترین بهرهها را ببرند و منشا تحولات بنیادین در وجود خود و
جوامع بشرى گردند. اهریمنان، شیطان صفتان و استکبار جهانى نیز با بهره بردارى منفى،
جامعه بشرى را به سمت مقاصد شوم خود مىبرند و بیشترین استفاده را از این قانونمندى
مىکنند. اصل دوم: ضرورت شناختسنتهاى حاکم بر تاریخ پس از بیان معنا و نتایج
اصل اول، ضرورت شناخت دقیق و عمیق قوانین و سنتهاى حاکم بر حرکت جوامع بشرى امرى
روشن خواهد بود، و این شناخت امرى ممکن بوده و قابل بهره بردارى است; زیرا انسانها
با کمال اختیار و آزادى خدادادى، نحوه بهره بردارى از این قانونمندى را در
مىیابند. قرآن کریم نیز انسانها را به ضرورت این شناخت، توجه داده است و مجموعهاى
از این قوانین را بیان نموده و نحوه بهرهبردارى از آنها را روشن کرده است.
آیه شریفه «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم»، (2) رساترین آیه در این
زمینه است که هر گونه دگرگونى اجتماعى را - هر چند از سوى خدا باشد - به اراده و
خواست مردم وابسته نموده و براى انتخاب انسان، حوزهاى بزرگ و مهم تعیین کرده
است. با شناخت این سنتها، بسیارى از چالشهاى بحثهاى تاریخى ترمیم مىشود، و عدم
شناختبرخى از واقعیتها و یا تحریف بعضى دیگر در طول تاریخ، مانع رسیدن به تحلیل
منطقى و دقیق نخواهد بود، زیرا که با دیدى کلان و فراگیر، حوادث را مىبینیم و
مىسنجیم. و بدین سان با این شناخت کلان تاریخ هر عصرى را بهتر درک خواهیم نمود، و به
تحلیل وقایع و پدیدههاى آن خواهیم رسید. اصل سوم: ضرورت ایمان و به کارگیرى سنتهاى
حاکم بر تاریخ قرآن کریم، ضمن بیانات تفصیلى درباره قانونمند بودن تاریخ و تحقق
سنتهاى الهى درطول آن، و بیان امکان و یا ضرورت شناختسنتهاى الهى حاکم بر تاریخ،
انواع سنتهاى الهى را بیان کرده است. شهید صدر (3) در بیانى روشن و دقیقتر،
سنتهاى الهى در قرآن را، به سنتهاى مطلق، مشروط و موضوعى تقسیم کرده و گرایش
به دین را سنتى الهى دانسته است. این گرایش در دراز مدت، قابل تخلف نخواهد بود;
بنابراین بشریت نمىتواند از دیندارى سر باز زند و تا ابد به دین پشت کند. کفر،
شرک و نفاق نیز نمىتواند در دراز مدت بر جوامع بشرى حکومت کند. البته این سنت الهى،
جداى از سنتهاى مطلق «کمال خواهى، کمال جویى و کمال یابى» و سنت هدایت الهى براى
بشریت و استمرار این هدایت در تمام مقاطع حرکت انسانها نخواهد بود، البته همراه
با سنت اختیار داشتن انسانها، و ضرورت تربیتبشریتبر اساس خط هدایت الهى... و جدا
نشدن تربیت از راهنمایى مستمر و همه جانبه، و انتخاب و تعیین مربیان شایسته از سوى
پروردگار دانا و حکیم. - با توجه به امکان فساد و ظلم انسانها - در چنین شرایطى
و همراه با چنین سنتهایى، به انزوا کشاندن رهبران الهى و ستم روا داشتن بر آنان و
محروم کردن جامعه از برکات وجودى و هدایتهاى آنان; امرى طبیعى و قابل پیش بینى
است. مؤلفههاى «ختم وصایت» و «غیبت» و «ظهور» ، باید در این زمینه و با توجه به
چنین شرایطى مطرح گردد و مورد فهم و مطالعه قرار گیرد. قرآن کریم با آیندهنگرى
خود، مسیر پر فراز و نشیب بشریت را ترسیم کرده و حوزههاى تحولات اجتماعى
آینده را توضیح داده است. برنامه مناسب براى رسیدن بشریتبه اهداف و آرمانهاى
تعیین شده را در اختیارش قرار داده و او را براى حرکتى پر شتاب، به سوى کمال
دعوت کرده است. تمام آیات قرآن که درباره حضرت مهدى علیه السلام و یاران باوفایش
در روایات مطرح شده و مورد تطبیق یا تاویل یا تفسیر قرار گرفته است; بهترین شاهد بر
آینده نگرى و آیندهشناسى قرآن کریم است. وراثت زمین (4) ; فراگیر شدن حق و از میان
رفتن باطل (5) ; شایستگى نیکان و سرسپردگان براى حق (6) ; سپرى شدن دوران ترس و
تقیه و از میان رفتن تمام گونههاى شرک (7) ; تلاش بى وقفه کافران براى خاموش کردن
چراغ پر فروغ خدا در شرایطى نابرابر; چیره شدن دین خدا و دین حق بر ادیان دیگر و تحقق
اراده ذات حق، و روشن نمودن تمام زمین به نور هدایتخود (8) ، مفاهیمى است که قرآن
کریم در سورههاى مکى و مدنى آنها را مورد توجه قرار داده و پیامبر خاتم صلى
الله علیه و آله در پرتو این رهنمودهاى الهى، مصادیق روشن و دقیق آنها را بیان فرموده
است. آن حضرت، رسالت اهل بیتخود را، در این زمینه، و رسالتخاتم اوصیاء خود را پس
از زمینه سازىهاى جانکاه فرزندان خود براى تحقق این آرمان بزرگ الهى در قالب حدیث،
که طبق برخى منابع حداقل 550 (9) حدیث از شخص پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و
742 حدیث از یازده امام معصوم (10) رسیده است. و در حدود 504 حدیث درباره 274 آیه،
ویژه حضرت مهدى علیه السلام و ظهور آن حضرت رسیده است. (11) علاوه بر این اهداف
ظهور امام مهدى علیه السلام، شرایط و نحوه ظهور نیز در آیاتى چند مورد اشاره قرار
گرفته است، و با توجه به احادیث اهل بیت علیهم السلام، بسیارى از حقایق در طى دو قرن
و نیم (250 سال) در اختیار جامعه مسلمین قرار داده شده است. این احادیث (1292 حدیث)،
در منابع شیعه و غیر شیعه مطرح بوده و در اختیار علماى مسلمین نیز قرار
گرفته است. بدین ترتیب نمىتوانیم از آثار روانى و اجتماعى این احادیث، چشم پوشى
کنیم. و در بررسى تاریخ عصر غیبت از آنها صرف نظر کنیم، و زمینههاى فراهم شده براى
ورود به عصر غیبت کبرى را نادیده بگیریم. خلاصه فصل اول: روشن بودن آینده بشریت،
بر اساس قانونمندى حرکت جوامع است و با توجه به هدفدار بودن آفرینش انسان، اختیار
و کمال جویى او; و فطرى بودن دین حق; و تجسم دین کامل در اسلام; بطلان پذیرى باطل و
تمام جلوههاى آن - به رغم تمام جذابیتهاى کاذب و دروغین آن، - و هدایتهاى مستمر
الهى براى بشریتبشریتباید در انتظار روزى باشد که با اختیار و آگاهى به آن برسد.
اصل «هدایت» و «وصایت» با توجه به تحولات اجتماعى، مستلزم غیبتى است هر چند طولانى;
اما براى تربیت انسانها و جوامع بشرى - که فقط با تجربیات عینى و حسى زندگى
راه را از چاه تشخیص مىدهند - بسیار ضرورى است. خداى متعال با رحمت فراگیر خود،
همه را مورد لطف خود قرار داده، و زمین را با گوهرهاى گرانبهایش، شاهد روزهاى تجلى
ذات حق، در صحنه جهانى و براى تمام بشریت قرار خواهد داد. پس غیبت کبرى و طولانى
را باید با چنین رویکردى قرآنى مورد مطالعه قرار داده، و زمینه سازىهاى مستقیم
و غیر مستقیم آیات الهى را نباید نادیده انگاشت. و از دید علمى نیز باید آیات
مربوط به این احادیث را مطرح و بررسى کرده، بازتاب اجتماعى و فرهنگى آن را مورد
بررسى قرار دهیم. در این صورت است که روشن مىشود مسلمین و جامعه شیعى و اهل بیت
پیامبر علیهم السلام، با چه زمینههایى به عصر غیبت کبرى منتقل شدهاند. (12) فصل
دوم: غیبت کبرى در احادیث پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله پیامبر عظیم اسلام صلى
الله علیه و آله همراه با طرح اصل «وصایت» و «امامت» و تربیت ویژه سر سلسله اوصیا و
امامان یعنى حضرت على علیه السلام، از تحولات آینده اجتماعى خبر داده و مسلمین
را نسبتبه آینده خود حساس کرده است. آن حضرت در 15 حدیث، از رهبران گمراه، و در 9
حدیث درباره عالمان دینفروش سخن گفته است. البته چنین واقعیتى، ترسناک و هراسانگیز
براى مسلمین خواهد بود. از این رو پیامبر صلى الله علیه و آله همراه با این پیش
بینىها، از گروهى خبر داده که همیشه بر حق بوده و پاسدار حق مىباشند. البته
وجود آنان را در عین غربت ایمان و اهل ایمان و اسلام و تسلط امتهاى دیگر بر مسلمین،
مطرح کرده است و به جز روایات ویژه اهل بیت عصمت و طهارت (مانند حدیث ثقلین،
و حدیثسفینه و حدیث نجوم) ، حداقل 10 حدیث در منابع مختلف اهل سنت درباره امتحق
گرا و پاسدار حق، نقل شده است. در احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله، حالات مؤمنان
در آخر الزمان، فتنههاى پى در پى و راه نجات از فتنهها و نقش امام مهدى علیه
السلام در رهانیدن مسلمین و بلکه تمام بشریت از این فتنهها، بیان شده است. هم چنین
اسم و نسب حضرت مهدى علیه السلام، اوصاف و شمایل آن حضرت، ضرورت قیام و عدالت گسترى
او و ویژگىهاى پیامبر گونهاش با وصفى بسیار دقیق بیان شده، و از جامعهئ انسانى
در عصر ظهور و دولت اسلامى او، سخن به میان آمده است. در حدود 12 حدیث نیز به غیبت
طولانى آن حضرت اختصاص دارد. (13) حضرت مهدى علیه السلام، در آینه روایات پیامبر
اسلام صلى الله علیه و آله 1. جابر انصارى از پیامبر صلى الله علیه و آله حدیثى
درباره ذوالقرنین و علت غیبت او نقل مىکند. و در آن حدیث ضمن بیان شباهت و همانندى
جریان حضرت قائم علیه السلام، با جریان ذوالقرنین; به غیبت آن حضرت و طولانى
بودن آن اشاره شده است. متن تعبیر در «مشبه به» چنین است: «... فغاب عنهم زمانا
حتى قیل: مات او هلک، بای واد سلک؟ ; (14) ... سپس از آنان مدتى غایب شد تا این که
گفته شد: مرد یا به هلاکت رسید، معلوم نیستبه کدام دره رفته است» . 2. صالح
فرزند عقبه از پدرش از امام باقر علیه السلام از رسول الله صلى الله علیه و آله
چنین خبر داده است: «المهدی من ولدی، تکون له غیبة و حیرة تضل فیها الامم، یاتى بذخیرة
الانبیاء علیهم السلام فیملاها عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما; (15) مهدى از
فرزندان من است، براى او غیبت و سرگردانى هست; به گونهاى که امتها در آن گمراه مىشوند.
او با محصول تلاشهاى همه پیامبران مىآید. سپس [زمین] را پر از عدل و داد مىکند;
همچنان که قبل از او تمام زمین پر از ظلم و ستم بود» . 3. سلیمان فرزند خالد از
امام صادق علیه السلام از حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل مىکند: «کیف
انتم اذا استیاستم من المهدی فیطلع علیکم مثل قرن الشمس؟ یفرح به اهل السماء والارض.
فقیل: یارسول الله و انى یکون ذلک؟ قال: اذا غاب عنهم المهدی وایسوا منه; . (16) چگونه خواهد
بود حال شما، اگر از مهدى مایوس و ناامید گشتید؟ ولى پس از آن ناامیدى،
او چون آفتابى روشن بر شما تابش مىکند و تمام اهل آسمان و زمین خرسند مىگردند.
سؤال شد: اى رسول خدا! چه وقت چنین زمانى فرا مىرسد؟ جواب دادند: هنگامى که مهدى
از میان آنان غیبت کند و از او مایوس و ناامید گردند» . 4. عبدالسلام فرزند صالح
هروى از امام رضا علیه السلام و او نیز از پدرانش از رسول الله صلى الله علیه و آله
نقل مىکند: «والذی بعثنی بالحق بشیرا لیغیبن القائم من ولدی بعهد معهود الیه منی،
حتى یقول اکثر الناس: ما لله فی آل محمد حاجة، و یشک آخرون فی ولادته، فمن ادرک
زمانه فلیتمسک بدینه...; (17) قسم به آن که مرا به حق براى بشارت برانگیخته است!
قائم از فرزندانم حتما غیبتخواهد کرد، و این غیبتبر اساس عهدى است که من براى او
رساندهام. این غیبت آن قدر طولانى مىشود که بیشتر مردم مىگویند: خدا به آل محمد
نیازى ندارد، و برخى از مردم در ولادت او به شک مىافتند. پس هر کس آن زمان را درک
کند، مواظب باشد که بر دین خود استوار بماند» . 5. سعید فرزند جبیر از ابن عباس از
رسول الله صلى الله علیه و آله چنین نقل کرده است: «ان علی بن ابى طالب امام
امتى و خلیفتی علیها من بعدی و من ولده القائم المنتظر الذی یملا الله به الارض
عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما، والذی بعثنی بالحق بشیرا، ان الثابتین على القول
به فی زمان غیبته لاعز من الکبریت الاحمر. فقام الیه جابر بن عبدالله الانصاری
فقال: یا رسول الله و للقائم من ولدک غیبة؟ قال: ای و ربی. و لیمحص الله الذین
آمنوا و یمحق الکافرین...; (18) همانا على بن ابى طالب، امام امت و خلیفه من بر امت
است و از فرزندان او قائم منتظر مىباشد که خداوند زمین را با او از عدل و داد پر
مىکند; همانطور که از ظلم و ستم پر شده بود. قسم به آن کس که مرا به حق براى
بشارت برانگیخته، همانا پایداران بر ایمان به او در زمان غیبتش، از کبریت قرمز کم
یابتراند. جابر بن عبدالله انصارى پرسید! اى رسول خدا! آیا براى قائم از فرزندانت
غیبتى هست؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: آرى به پروردگارم قسم! تا این که
خداوند مؤمنان را از کافران جدا کند...» . یاس از ظهور و تردید در وجود یک راه حل
براى نجات از ظلم و ستم، بیانگر غیبت طولانى امام مهدى علیه السلام است. در چند
روایت صریحا از واژه «یاس» و در روایاتى از نشانههاى آن (مانند حیرت و گمراهى)
و تعبیراتى چون «دیگر به آل محمد نیازى نداریم» به کار رفته است. فصل سوم: غیبت
کبرى در احادیث اهل بیت عصمت علیهم السلام معمولا واژه «ظهور» در روایات اهل بیت
علیهم السلام، در مقابل واژه «غیبت» به کار رفته است. بنابراین کل روایاتى که از واژه
«ظهور» حضرت مهدى علیه السلام یا واژه قائم آل محمد صلى الله علیه و آله - آنهم در
دوران خفقان - استفاده کرده است، بیانگر غیبت امام مهدى علیه السلام مىباشد.
البته واژه «غیبت» در روایات زیادى به کار رفته و به صراحت غیبت امام مهدى
علیه السلام مطرح و به علل آن اشاره شده است. در روایات امام على علیه السلام، اشاراتى
به چشم مىخورد که به «ملاحم» معروف، و ضمن یک نوع کلى گویى هشدارهایى در بردارد;
که نمونهاى از آنها را بیان مىنمایم: 1. «این تذهب بکم المذاهب و تتیه بکم
الغیاهب و تخدعکم الکواذب؟ و من این تؤتون و انى تؤفکون؟ فلکل اجل کتاب، و لکل غیبة
ایاب، فاستمعوا من ربانیکم واحضروه قلوبکم، واستیقظوا ان هتف بکم... فلقد فلق لکم
الامر فلق الخرزة...; (19) به کجا مىروید و به سمت چه راههایى کشیده مىشوید؟ و گمراه
مىگردید؟ و دروغگویان شما را فریب مىدهند؟ از کجا آسیبپذیر مىگردید؟ و کجا از
راه راست منحرف مىشوید؟ به درستى که براى هر اجلى، کتابى هست و براى هر غیبتى
برگشتى وجود دارد. پس به گزارش دهنده و «سروش» آسمانى خود، گوش فرا دهید، و او را
در دل خود همیشه زنده نگه دارید، و در حال هشیارى و آماده باش باشید که هر آینه
شما را صدا خواهد زد.. . به درستى که حقیقت امر براى شما بسیار دقیق و روشن شکافته
شده است» . حضرت على علیه السلام، پس از بیان این جملات، حکومتباطل و طاغوت
را بیان فرموده و مجموعه شرایط قبل از ظهور را توضیح مىدهد. هم چنین در این روایت،
به اصل غیبت و ظهور پس از غیبت اشاره کرده است. 2. «ثم یقع التدابر و الاختلاف
بین امراء العرب والعجم فلا یزالون یختلفون الى ان یصیر الامر الى رجل من ولد ابى
سفیان... ثم یظهر امیر الامرة و قاتل الکفرة السلطان المامول الذی تحیر فى غیبته
العقول، و هو التاسع من ولدک یا حسین... . (20) در این روایت، حیرت و سرگردانى
ناشى از غیبت نهمین فرزند امام حسین علیه السلام، و پس از آن ظهور و حصول مکنت و
قدرت، به صراحتبیان شده است. 3. «... فاذا انقضت العلامات العشر اذ ذاک یظهر
بنا القمر الازهر و تمت کلمة الاخلاص لله على التوحید... نعم انه لعهد عهده الی
رسول الله صلى الله علیه و آله ان الامر علیه اثنا عشر اماما تسعة من صلب الحسین...;
(21) پس هنگامى که علامتهاى دهگانه سپرى شد، ماه تابان ظاهر مىشود و شعار
اخلاص براى خدا و توحید سر داده مىشود و تحقق مىیابد... آرى این آینده حتما تحقق
خواهد یافت که آن را رسول خدا صلى الله علیه و آله به من گزارش داده و فرموده است که
دوازده امام، عهده دار این امر مىشوند، نه امام از آنان از حسین خواهند بود...»
. این روایت را علقمة بن قیس از امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن خطبه معروف
«خطبة اللؤلؤة» آورده است که پس از پیش بینى و خبر دادن از حکومتبنىامیه و بنى
عباس - با ذکر مهمترین اوصاف ناپسند تکتک آنان - مىفرماید: «فى عقبها قائم الحق
یسفر عن وجهه بین الاقالیم کالقمر المضىء بین الکواکب الدریة» ; اما پس از حکومت
[بنى امیه و بنى عباس]، قائم به حق ظاهر خواهد شد و پرده از چهرهاش بر مىدارد
و در اقالیم زمین همچون ماه تابان در میان ستارگان خواهد بود. این تعبیر از ظهور
حضرت قائم (پس از سپرى شدن حکومت 42 حاکم) آنهم پس از حکومت کسرایى اموى نشانگر
غیبت طولانى است. سید بن طاووس (ره) از سلیلى نقل کرده است: که حضرت این خطبه را
قبل از بیرون آمدن از بصره به پانزده روز ایراد نموده و تعبیر «مغیب» از امام
غایب، به صراحت در آن آمده است. ولى در «مشارق» برسى با عنوان «خطبة الافتخار»
از اصبغ بن نباته همین مضمون نقل شده و صریحا دولتبنى عباس را یاد کرده و 42
حاکم را اشاره نموده است. (22) 4. «کیف انتم اذا بقیتم بلا امام هدى، ولا علم یرى،
یبرا بعضکم من بعض؟ ; (23) چگونه خواهید بود هنگامى که بدون امام هدایت گر خواهید
ماند؟ و هیچ پرچمى برافراشته نخواهید داشت که قابل رؤیتباشد؟ [در این زمان] برخى از
برخى دیگر تبرى و بیزارى مىجویند!» . این تعبیر از «غیبت امام هدایتگر» بسیار
روشن و گویا است و نشانگر طولانى شدن غیبت است که به برائتبرخى از شیعیان از بعضى
دیگر مىانجامد. 5. «کانی بکم تجولون جولان الابل تبتغون مرعى و لا تجدونها یا معشر
الشیعة» ; (24) روزى را مىبینم که شما شیعیان همچون شتر سرگردانى، دنبال چراگاهى
مىگردید، اما آن را نمىیابید. معناى این روایتبا توجه به روایت گذشته، بسیار
گویا خواهد بود. 6. «اذا نادى مناد من السماء: ان الحق فی آل محمد فعند ذلک یظهر
المهدی على افواه الناس و یشربون حبه ولا یکون لهم ذکر غیره» . (25) زمانى که منادى
آسمان، ندا سر دهد: «به درستى که حق در آل محمد است» . نام مهدى بر زبانهاى مردم
جارى مىشود و محبت او در دلهایشان جاى مىگیرد و به جز نام او، نام دیگرى بر زبان
آنان جارى نخواهد بود. 7. «ان ابنی هذا سیدکما سماه رسول الله صلى الله علیه و آله
سیدا و سیخرج الله من صلبه رجلا باسم نبیکم یشبهه فى الخلق و الخلق، یخرج على حین
غفلة من الناس و اماتة للحق و اظهار للجور، والله لو لم یخرج لضربت عنقه... . (26) به
درستى که این فرزندم سرور و سید است، همان طور که رسول خدا او را سید نام نهاده
است. خداوند از صلب او مردى را هم نام پیامبرتان - که در شکل و شمایل و خلق و خوى
شبیه او باشد - بیرون خواهد آورد. ظهور و خروج او در حال غفلت مردم [و نا بهنگام]
خواهد بود; زمانى که حق کشى و ستمگرى پدیدهاى عمومى مىگردد به خدا قسم اگر
خروج نکند کشته خواهد شد... . 8. «صاحب هذا الامر الشرید الطرید الفرید الوحید» ; (27) صاحب
این امر، همان فردى است که فرارى و طرد شده و تنها و بى مانند است. این تعبیرها،
گویاترین و رساترین تعبیر، از نوع غیبت صاحب الامر مىباشد. 9. «لا والله ما رغبت
فیها ولا فی الدنیا یوما قط ولکنی فکرت فی مولود یکون من ظهری الحادی عشر من ولدی
هوالمهدی الذى یملا الارض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما. تکون له غیبة و حیرة
یضل فیها اقوام و یهتدی فیها آخرون...; (28) به خدا قسم هیچ روزى در حکومتبلکه
در دنیا رغبتى نداشتم; ولى در فکر مولودى (فرزندى) از نوادگانم بودم که یازدهمین
فرزندم خواهد بود. او همان مهدى است که زمین را از داد و عدل پر خواهد کرد;
همان طور که با ظلم و ستم پر شده بود. براى او غیبتى و حیرتى است که گروههایى در آن
گمراه و گروههایى هدایتیافته خواهند بود» . 10. «ولیبعثن الله رجلا من ولدی فی آخر
الزمان یطالب بدمائنا، ولیغیبن عنهم تمییزا لاهل الضلالة حتى یقول الجاهل: ما لله
فی آل محمد من حاجة; (29) به درستى که خداوند، مردى از فرزندانم را در آخر الزمان
خواهد برانگیخت که به خون خواهى ما خواهد پرداخت و زمانى غیبتخواهد کرد تا گمراهان
شناخته شوند; به گونهاى که نادانان خواهند گفت: خدا با آل محمد صلى الله علیه و
آله هیچ کارى ندارد و به آنان نیازى نیست» . 11. «صاحب هذا الامر من ولدی هوالذی
یقال: مات او هلک. لا بل فی ای واد سلک؟ ; (30) صاحب این امر - و این پرچم - از
فرزندان من است که درباره او گفته مىشود: مرد یا هلاک شد یا آن که گفته مىشود: معلوم
نیست که به چه راهى و سمت و سویى رفته است» . 12. «التاسع من ولدک یا حسین هوالقائم
بالحق المظهر للدین و الباسط للعدل... و لکن بعد غیبة و حیرة، فلا یثبت فیها
على دینه الا المخلصون المباشرون لروح الیقین...; (31) نهمین فرزندت اى حسین: همان
قائم به حق است که دین خدا را آشکار و عدل را گسترش خواهد داد ... اما پس از غیبتى و
حیرتى (و سرگردانى) . به جز افراد با اخلاص، کسى بر دین خود و بر آیین آن قائم به
حق، پایدار نخواهد ماند، کسانى که به روح یقین رسیده و آن را لمس کرده و با آن یقین
زندگى مىکنند» . 13. «... اللهم بلى لاتخلو الارض من قائم لله بحجة، اما ظاهرا
مشهورا و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته...; (32) ... آرى زمین
خدا از فردى که دارنده حجتخدا است، خالى نمىماند; حجتى که آشکار باشد و یا آن که
ترسان و غایب (ناپیدا و ناشناس) بوده باشد، تا این که حجتهاى خدا و نشانههاى
او باطل نگردند» . 14. «... حتى اذا غاب المتغیب من ولدی عن عیون الناس و ماج
الناس بفقده او بقتله او بموته اطلعت الفتنة و نزلت البلیة والتحمت العصبیة و غلا
الناس فى دینهم، واجمعوا على ان الحجة ذا هبة والامامة باطلة، و یحجحجیج الناس فی تلک
السنة من شیعة علی و نواصبه للتحسس والتجسس عن خلف الخلف فلا یرى له اثر و لا یعرف
له خبر و لا خلف، فعند ذلک سبتشیعة علی، سبها اعداءها و ظهرت علیها الاشرار
والفساق باحتجاجها، حتى اذا بقیت الامة حیارى و تدلهت و اکثرت فی قولها ان الحجة
هالکة والامامة باطلة، فورب علی ان حجتها علیها قائمة ماشیة فی طرقها داخلة فی
دورها و قصورها جوالة فی شرق هذه الارض و غربها تسمع الکلام و تسلم على الجماعة ترى و
لاترى الى الوقت والوعد، و نداء المنادی من السماء، الا ذلک یوم (فیه) سرور ولد علی
و شیعته; (33) ... تا این که آن غایب از فرزندانم از چشمان مردم پنهان گردد و مردم
از مفقود شدنش و یا کشته شدن او و یا مرگش زبان بگشایند. فتنه آشکار مىگردد و بلا
نازل مىشود. و عصبیتها بر افروخته مىگردند و مردم در دین خود به غلو گرفتار
مىشوند و بر [از میان رفتن حجتخدا ] توافق مىکنند و بر بطلان امامت، اجماع
مىنمایند. از شیعیان على علیه السلام و ناصبیان براى تجسس از فرزند فرزندم، به حج
مىروند و هیچ اثرى و نشانهاى از او نمىیابند... شیعیان على علیه السلام مورد
سرزنش دشمنان قرار مىگیرند و اشرار و فاسقان بر آنان چیره مىشوند و مردم در حیرت و
سرگردانى فرو مىروند... به خدا قسم! آن هنگام حجت [خدا بر مردم]، در کوچه و خیابان
و در داخل خانه هایشان تردد مىکند و در شرق و غرب زمین در رفت و آمد مىباشد
سخن آنان را مىشنود و بر آنان سلام مىکند. آنان را مىبیند; ولى آنها او را
نمىبینند تا روزى که براى ظهور او تعیین شده و منادى آسمانى ندا سر دهد. آن روز،
روز سرور و شادمانى فرزندان على علیه السلام و شیعیان او خواهد بود» . آنچه در این
روایتحائز اهمیت است، اشاره به ضرورت غیبت و فلسفه آن و سپس فلسفه ظهور مىباشد.
هیچ گونه اشارهاى به غیبت صغرى و کبرى نشده که نشان مىدهد غیبت صغرى، مقصود
اصلى اهل بیت علیهم السلام در بحثهاى غیبت نبوده است، و مساله مهم همان آماده
کردن مردم و شیعیان، براى پذیرش واقعیتبسیار تلخ «فقدان و دور بودن از امام معصوم و
هدایتگر به حق» است که در غیبت کبرى نمایان شده است. امام حسن مجتبى علیه السلام
نیز درباره غیبت طولانى حضرت مهدى علیه السلام چنین مىفرماید: «فان الله عزوجل
یخفی ولادته و یغیب شخصه لئلا یکون لاحد فی عنقه بیعة اذا خرج، ذلک التاسع من ولد اخی
الحسین، ابن سیدة الاماء، یطیل الله عمره فی غیبته، ثم یظهره بقدرته فی صورة
شاب دون اربعین سنة...; (34) به درستى که خداوند، تولد او را پنهان نگه مىدارد
و شخص او را غایب مىکند تا این که هنگام خروج و قیام، بیعت هیچ کس بر گردن او
نباشد. (35) او نهمین فرزند برادرم حسین است; فرزند سرور کنیزان. خداوند عمرش را در
هنگام غیبتش طولانى مىگرداند; سپس او را با قدرت خود همانند یک جوان کمتر از چهل
ساله آشکار خواهد ساخت» . امام حسین علیه السلام نیز درباره غیبت فرزندش مهدى علیه
السلام چنین فرموده است: 1. «قائم هذه الامة هو التاسع من ولدی و هو صاحب الغیبة
و هوالذی یقسم میراثه و هو حی; (36) قائم این امت نهمین فرزندم مىباشد. او صاحب
غیبت است و او کسى است که دارایى اش تقسیم مىگردد، در حالى که او زنده است» . در این
روایت، به طولانى بودن غیبت اشارهاى نشده; ولى در روایتى دیگر چنین آمده است: 2.
«... و هو الذی یغیب غیبة طویلة ثم یظهر و یملاالارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و
ظلما; (37) و او کسى است که غیبتى طولانى خواهد داشت. سپس ظاهر مىگردد و زمین را
پر از داد و عدل مىکند; همان طور که از ظلم و ستم پر شده باشد» . 3. «... له غیبة
یرتد فیها اقوام و یثبت فیها على الدین آخرون، فیؤذون و یقال لهم: متى هذا الوعد
ان کنتم صادقین؟ ; (38) براى او غیبتى است که گروههایى در آن غیبت مرتد مىگردند
(یعنى از دین بر مىگردند) ; در حالى که گروههایى نیز بر دین استوار مىمانند.
آنان مورد آزار قرار داده مىشوند; زیرا که به آنان گفته مىشود: پس وعده ظهور کى
سر مىرسد؟ اگر راستگو مىباشید؟» امام چهارم حضرت سجاد علیه السلام نیز بر غیبت
امام مهدى علیه السلام تاکید فراوان داشته، که در چند روایت ذیل آنها را با هم مىخوانیم:
1. «فی القائم منا سنن من الانبیاء... فاما من آدم و نوح فطول العمر، و اما من
ابراهیم فخفاء الولادة و اعتزال الناس، و اما من موسى فالخوف والغیبة...; (39) در قائم
از ما سنتهایى از پیامبران وجود دارد... اما از آدم و نوح، سنت طول عمر و
اما از ابراهیم، پنهان بودن تولد و گوشهگیرى از مردم، و اما از موسى، سنت ترس و
غیبت مىباشد» . 2. «القائم منا تخفى ولادته على الناس حتى یقولوا لم یولد بعد
لیخرج حین یخرج و لیس لاحد فی عنقه بیعة; (40) قائم از ما ولادتش بر مردم مخفى مىشود،
به گونهاى که بگویند هنوز تولد نیافته است، تا این که در زمان ظهورش بیعت هیچ کس
بر گردن او نباشد» . 3. «... ثم تمتد الغیبة بولی الله الثانی عشر من اوصیاء رسول
الله صلى الله علیه و آله والائمة من بعده...; (41) سپس غیبت ولى خدا، دوازدهمین
وصى از اوصیاى رسول خدا و امامان پس از او... طولانى مىگردد» . البته در این
روایت در سه عبارت، از غیبت امام مهدى و علتهاى آن سخن به میان آمده است. 4. «من ثبت
على موالاتنا فی غیبة قائمنا اعطاه الله عزوجل اجر الف شهید من شهداء بدر و احد;
(42) هر کس بر موالات، «دوستى و پیروى» از ما، در غیبت قائم ما پایدار بماند، خداوند
به او پاداش هزار شهید از شهداى بدر و احد مىدهد» . در روایتهاى نقل شده از امام
محمد باقر علیه السلام، مساله پنهان بودن ولادت امام مهدى علیه السلام و پرهیز
از تسمیه و نامگذارى آن حضرت، جلب توجه مىکند. (43) در روایتى به جاى «غیبت»
از واژه «عزلت» استفاده شده است. (44) گفتنى است که بیشترین تاکید در روایتهاى
امام محمد باقر علیه السلام، درباره اصل «غیبت» است و با توجه به فراوانى
احادیث آن حضرت نسبتبه امامان گذشته، این تاکید بسیار طبیعى و منطقى به نظر
مىرسد. از امام باقر علیه السلام «160» روایت درباره حضرت مهدى علیه السلام گزارش
شده است; در حالى که از امام سجاد «22» روایت و از امام حسین «10» روایت و از امام حسن
علیه السلام «9» روایت نقل شده است. مجموع روایتهاى نقل شده از امام على علیه
السلام نیز، «130» روایت مىباشد. اولین موردى که در آن هر دو غیبتبراى امام مهدى
علیه السلام مطرح شده است، عصر امام باقر علیه السلام (یعنى پایان قرن اول و آغاز
قرن دوم هجرى) است. 1. «ان لصاحب هذا الامر غیبتین; (45) به درستى که صاحب این امر، دو
غیبت دارد» . و این مساله در چند روایت گزارش شده است. (46) 2. در روایتى دیگر
آمده است: «لقائم آل محمد غیبتان: احداهما اطول من الاخرى; براى قائم آل محمد صلى
الله علیه و آله دو غیبت وجود دارد: یکى از دیگرى طولانىتر» . یا «... واحدة طویلة و
الاخرى قصیرة. (47) ... یکى طولانى و دیگرى کوتاه است» . پس وجود یک غیبت طولانى
براى امام مهدى علیه السلام قبل از تولدش، پیش بینى و گزارش شده است و شیعیان
را براى آن آماده و بر پذیرش آن تربیت مىنمودهاند. بیشترین روایات درباره امام
مهدى علیه السلام، از امام صادق علیه السلام نقل شده است. دوران امام صادق علیه
السلام، که از روزهاى واپسین حکومت مروانى شروع مىشود و در حدود شانزده سال از
دوران عباسىها را فرا مىگیرد، هر دو دوره، دوره ضعف آنان به شمار مىرود; زیرا دولت
مروانى در حال فروپاشى بوده و دولت عباسى هنوز استحکام و استقرار نیافته بود. مجموع
روایتهاى نقل شده از امام صادق علیه السلام درباره امام زمان (عج) «297» روایت
است. که پس از دوران آن حضرت این آمار به شدت کاهش مىیابد و از امام کاظم علیه
السلام «20» روایت، و از امام رضا علیه السلام «31» روایت، از امام جواد علیه السلام
«9» روایت، و از امام هادى علیه السلام «12» روایت و از امام حسن عسکرى علیه السلام،
«42» روایت نقل شده است. (48) چنانچه دوران امامت هر یک از امامان را در نظر
بگیریم، بیشترین فراوانى را براى امام حسن عسکرى علیه السلام در طول مدت شش سال امامتبسیار
کوتاه آن حضرت مىبینیم. (21) روایت از احادیث امام صادق علیه السلام، ویژه
غیبت امام مهدى علیه السلام است و در آن با رویکردى جدید بیشترین تاکید بر فلسفه
غیبتشده است. به این معنا که «غیبت» سرى از اسرار الهى است، و حقیقت آن فقط پس از
ظهور آشکار خواهد شد. و بدین ترتیب شیعیان دعوت به تسلیم براى اراده حق شدهاند
تا در برابر آفات آینده بیمه گردند و تردیدهاى شکاکان در آنان اثر نگذارد. فزون بر
آن وجود دو غیبت - که یکى طولانى است - به طور مکرر بیان و توضیح داده شده است. در
پایان این گفتار چند نمونه از این روایتها نقل مىشود: 1. «لصاحب هذا الامر
غیبتان احداهما یرجع منها الى اهله والاخرى یقال: هلک فی ای واد سلک; (49) صاحب
این امر دو غیبت دارد، در اولین غیبتبه نزد اهل خود بر مىگردد و در دومین غیبت
گفته مىشود: هلاک شده است و معلوم نیست که به کدام دره رفته است؟» 2. «للقائم غیبتان
احداهما قصیرة والاخرى طویلة، الغیبة الاولى لا یعلم بمکانه فیها الا خاصة شیعته،
والاخرى لایعلم بمکانه فیها الا خاصة موالیه; (50) براى قائم دو غیبت استیکى
از آن دو کوتاه و دیگرى طولانى است. در غیبت اول به جز خواص از شیعیانش کسى جاى او
را نمىداند. و در دومى به جز افراد ویژهاى که خدمت او را به عهده دارند کسى جاى
او را نمىداند» . 3. «ان لصاحب هذا الامر غیبتین: احداهما تطول حتى یقول بعضهم
مات و بعضهم یقول قتل و بعضهم یقول ذهب فلا یبقى على امره من اصحابه الا نفر یسیر،
لایطلع على موضعه احد من ولی و لا غیره الا المولى الذی یلی امره; (51) به درستى
که صاحب این امر، دو غیبت دارد: یکى از آن دو آن قدر طولانى مىشود; به گونهاى
که برخى مىگویند مرد و برخى مىگویند کشته شد، و برخى دیگر مىگویند رفته است. پس
به جز افرادى اندک، بر امر او نمىمانند و به جز کسى که عهدهدار کارهاى او است،
هیچ کسى از او خبر نخواهد داشت» . در روایتهاى امامان پس از امام صادق علیه السلام،
روى مساله طولانى بودن غیبت امام مهدى علیه السلام تاکید بسیار زیادى به چشم
مىخورد. گویا زمینههاى روانى براى پذیرش این واقعیتبسیار تلخ فراهم مىگردد. و در
کنار آن روى مساله «انتظار فرج» تاکید شده و ثواب بسیار زیاد انتظار و آداب و احکام
منتظران نیز به تفصیل بیان شده است. امام حسن عسکرى علیه السلام، غیبت امام مهدى
علیه السلام را از بدو تولد دانسته و فلسفه این همه احتیاط کارى و پنهان نگه داشتن
تولد امام را با روىکردى تاریخى بیان مىکند. ایشان پیش دستى امویان و عباسیان
براى کشف ولادت امام مهدى علیه السلام و انگیزههاى آنان را مطرح نموده و تلاش
آنان براى کشتن امام حسن عسکرى علیه السلام را نیز به خاطر منع تولد امام زمان (عج)
مىداند. (52) امام حسن عسکرى علیه السلام دو وظیفه بسیار سنگین دارد، اولین وظیفه
اتمام حجتبر مسلمین و بالخصوص شیعیان خود نسبتبه تولد آخرین حجتحق مىباشد.
که این اتمام حجت، به طور طبیعى با نشان دادن آن حضرت به مردم همراه خواهد بود.
بنابراین براى دفع خطر باید به گونهاى حرکت کند که ضمن اتمام حجت، حجتخدا را بر مردم
حفظ کند و او را از گزند حوادث ناگوار، دور نگه دارد و چنین وظیفهاى بسیار پر زحمت
و خطرناک مىباشد. با زمینه سازىهاى امامان گذشته، نسبتبه ایجاد ذهنیت لازم
درباره پنهان بودن ولادت، نام و محل سکونت و تمام امورى که باعث علنى شدن امر امام
مهدى علیه السلام مىشود، با توجه به تمام زمینه سازىهاى دو امام بزرگوار: هادى
علیه السلام و عسکرى علیه السلام در سامرا که به نوعى در حجابى از غیبتبودند و یا
آنکه خود را از شیعیان خود پنهان مىنمودند، زمینهاى مناسب براى انتقال به دوران
غیبت طولانى امام مهدى علیه السلام بوده و باید سایر نیازهاى جامعه شیعى و اسلامى
نیز در یک مدت زمان معقول و مقبول بر آورده گردد، و ضایعات غیبتبه حداقل کاهش
داده شود. البته امام حسن عسکرى علیه السلام در مدت بسیار کوتاه امامتخود یعنى
فقط 6 سال بیشترین تلاش را در این زمینه داشته و فقط «42» حدیث در این دوران کوتاه و
بسیار حساس و خطرناک گزارش شده است در حالیکه امام حسن عسکرى علیه السلام را در
تمام اوقات و حالات مورد بازرسى و تحت نظر دقیق قرار داده بودند و مردان و زنان
جاسوس به منزل و درون منزل امام علیه السلام رفت و آمد مىنمودند. اینجاست که دوران
غیبت صغرى آن هم طى 70 سال تقریبا دورانى انتقالى براى ورود به عصر بسیار حساس
غیبت کبرى قرار مىگیرد و چندین نسل با مساله مهدویت و غیبت امام مهدى علیه السلام
آشنا و تربیت مىشوند و امام را در کنار خود اما با اندکى فاصله احساس مىکنند.
و در دوران غیبت صغرى شخص امام مهدى علیه السلام، این مساله بسیار مهم را دنبال
مىکند و حداقل «115» روایت از امام مهدى علیه السلام راجع به موضوع مهدویت گزارش
شده است. که در بحثهاى آینده انشاءالله تعالى مجموعه این روایتها با شرایط فرهنگى
اجتماعى سیاسى حاکم بر دوران غیبت صغرى - جهتبررسى نحوه ورود امام و شیعیان و
مسلمین به عصر غیبت کبرى - باید مطرح شود و مورد بررسى قرار گیرد. البته نقش سفرا و
توقیعات امام مهدى علیه السلام را که به طور ویژه در تحقق شرایط لازم براى انتقال به عصر
غیبت کبرى مؤثر بوده نباید نادیده بگیریم. نتیجه اینکه عصر غیبت کبرى در راستاى
تحقق اهداف بلند امام مهدى علیه السلام با توجه به چرخش حاصل شده در روند حکومت
الهى پس از رسول اکرم صلى الله علیه و آله عصرى اجتناب ناپذیر بوده، و باید پیامبر
و اهل بیت علیهم السلام تمام مقدمات لازم براى کاهش دادن ضایعات آن عصر فراهم
نمایند. و این مقدمات در مدتى بیش از دویست و پنجاه سال بلکه در حدود سه قرن و چهار
دهه طول کشیده تا اینکه به گونهاى گسترده و فراگیر و به طور عمیق به عمق جان و
روان جامعه اسلامى وارد گردد و مقدمات ظهور آرمانى امام مهدى علیه السلام را فراهم
نماید. پىنوشتها: 1) این بحث پیشنیازى استبراى اولین قلمرو، از قلمروهاى ششگانه
که در سومین بحث مقدماتى در شماره پیشین مطرح شد. 2) سوره رعد، آیه 11. 3) ر.ک:
تفسیر موضوعى، شهید سعید سید محمد باقر صدر (قدس سره) . 4) اعراف (7)، آیه 128. 5) اسراء
(17)، آیه 81. 6) انبیاء (21)، آیات 105- 107. 7) نور (24)، آیه 55. 8) توبه
(9)، آیه 32 و 33. 9) معجم احادیث الامام المهدى، ج 1 و 2. 10) همان، ج 3- 4. 11) همان، ج
5. 12) براى تحقیق و پژوهش در این زمینه ر.ک: معجم احادیث الامام المهدى،
ج 5. در آن جا مىتوان آیات و روایات مربوطه را، با چنین روى کردى مورد مطالعه
قرار داد و به نکات بسیار ظریف و مهمى دستیافت. 13) ر.ک: معجماحادیث الامامالمهدى
علیه السلام، ج 1. 14) همان، ج 1، ص 256. 15) همان، ج 1، ص 257. 16) همان، ج
1، ص 259. 17) همان، ج 1، ص 264. 18) همان، ج 1، ص 265. 19) نهجالبلاغه، خ157;
صبحىصالح، خ108. 20) منتخب الاثر، ص 466، (عن کشف النورى، ص 221 و 222) . 21) همان، ص
213- 219. 22) معجم احادیث الامام المهدى علیه السلام، ج 3، ص 24- 26. 23) همان، ص
31. 24) همان، ص 32. 25) همان، ص 35 از ابن حمام و دیگران. 26) همان، ص 38. 27) همان، ص
43. 28) همان. 29) همان، ص 65. 30) همان، ص 66. 31) همان. 32) همان، ص
68. 33) همان، ص 73. 34) همان، ص 165. 35) این تعبیر از امام حسن علیه السلام
که با معاویه صلح کرده بود و براى عدم قیام مجدد در زمان معاویه به این صلح بسنده
مىفرمود بسیار قابل توجه مىباشد. 36) همان، ص 179. 37) همان، ص 181. 38) همان، ص
184. 39) همان، ص 193. 40) همان، ص 194. 41) همان، ص 195. 42) همان; 417. 43) همان، ص
229. 44) همان، 229 و 230. 45) همان، ص 234. 46) همان، ص 234. 47) همان، ص
234. 48) ر.ک: معجم احادیث الامام المهدى علیه السلام، جلدهاى 3 و 4. 49) همان، ج
3، ص 364. 50) همان. 51) همان، ص 365. 52) همان: ج 4، ص 221- 223.