hc8meifmdc|2011A6132836|MoshaverAmlakDBWebSite|tblnews|Text_News|0xfdff3a75000000005b02000001000300
فلسفه سیاسى اخوان الصفا
براتعلى فریدونى
منشا سیاست در دیدگاه اخوان الصفا
براى درک مفهوم سیاست و فراتر از آن، کلیه مفاهیم
اجتماعى و سیاسىاز دیدگاه اخوان الصفا، اهتمام زیادى تا کنون از طرف پژوهشگران
واندیشمندان انجام نگرفته است. علت اساسى این عدم اهتمام را باید دردیدگاههایى جست
و جو کرد که در خصوص شکل گیرى این گروه پدید آمدهاست. اساسا دو نظریه پیرامون
اخوان الصفا وجود دارد. گروهى، آنانرا داراى آرا و هدف سیاسى دانسته و گروهى،
آنان را جماعت دینىقلمداد نموده که به دنبال تهذیب نفوس پیروان خویش و تعلیم و تربیتآنان
بود. و یا حداقل، قبل از اینکه گروه سیاسى باشند، گروه دینىاىبودند که به دنبال
اغراض دینى صرف بودهاند. دسته اول قائلند کهاخوان الصفا فقط تدوینگر فلسفه
نبوده; بلکه دارى فکر سیاسى و نظریاتانقلابى نیز بودهاند و براى تحقق اندیشههاى
سیاسى خود، اعتقادداشتند که اول باید نظام عقلى موجود دچار تحول شود تا زمینه
براىعمل سیاسى فراهم گردد. سابقه فکرى این روش، در اندیشههاى یونانى استکه بین
نظام اجتماعى و عقلى ارتباط قائل مىشدند. صرف نظر از نگرشهاىمتفاوت پیرامون گروه
اخوان و علت و هدف شکل گیرى آنان، این مسالهرا باید یادآور شد که مهمترین تحقیقات
و پژوهشهایى که پیرامون آرااین گروه انجام گرفته است، از موضعى غیر تخصصى و خارج
از قلمرومباحث فلسفه و اندیشه سیاسى بوده است. عامل دیگر، ویژگى طرح مباحثسیاست
در رسائل اخوان الصفا است که به گونهاى پراکنده در لابلاى رسائلو بیشتر به صورت
رمز و کنایه بیان شده است که نوعى تشتت نظر رادرباره آراى سیاسى آنان به وجود
مىآورد. لازمه وحدت نظر در آراىاخوان الصفا، مطالعه جزء به جزء رسائل آنان است
که این نوشته نیز بااین ویژگى انجام گرفته است. قبل از اینکه مفهوم سیاست از دیدگاهاخوان
الصفا پرداخته شود، ذکر این نکته ضرورى است که بین مفهومسیاست در اندیشههاى
معاصر با اندیشههاى فلاسفه به ویژه فلاسفه مسلمیندر گذشته تفاوت وجود دارد. هدف
فلاسفه مسلمان از مفهوم سیاست، اصلاحو از بین بردن خلل و فسادهاست. و لذا این
مفهوم، همواره پیوندى بااخلاق داشته و رسالهها و مکتوبات آنان با مکتوبات اخلاقى
در ارتباطبوده است. به عنوان مثال، «کندى» که یکى از مشهورترین فلاسفه
اسلامىاست، رسائل سیاسى خود را با عناوینى نظیر «رساله فى السیاسه والاخلاق و سبل
الفضائل» آورده است و یا «فارابى»، در رسائل خویش ازعناوینى مانند «السیاسه و
السعاده و الاخلاق» استفاده مىکرد. و یاابن سینا در کتاب شفا، فصلى را به
«فصلفى الخلیفه و الامام و وجوبطاعتهما و الاشاره الى السیاسات و المعاملات و
الاخلاق»اختصاص مىدهد کهگویاى ارتباط بحثسیاستبا اخلاق است. اخوان الصفا نیز
که مرکب ازچندین فیلسوف معتبر هستند، عناوینى نظیر «رسائل فى السیاسه و
تهذیبالنفوس و اصلاح الاخلاق»دارند و بحثسیاست را در لابلاى مباحث مربوط
بهماهیت و طبایع انسانها مطرح مىکنند که در آن، از ویژگیهاى اخلاقى،سعادت و
تمایلات،... انسان بحثشده است. و سیاست را در تقسیمبندىهایى عام، به دو دسته
سیاست جسمانى و سیاست روحانى تقسیم مىکنندکه ناظر به ویژگى دوگانه ماهیت انسان
است. انسان رابطه بین نفس وجسد را با عنوان سائس و مسوس [سیاست کننده و
سیاستشونده] درنوشتههاى خویش آوردهاند. نقش سیاست، استحکام و قوام بخشى به
زندگىاجتماعى انسانهاست و لذا باید بر مبناى اخلاق تعریف گشته و پیوندىبین آن
مفهوم و مفهوم انسان و ویژگیها و صفات او، وجود داشته باشد.
سیاست در عصر جدید و در مفهوم عام آن، مجموعهاى از
روابط اجتماعىاست که هدف آن، بر قرارى نظم اجتماعى و امنیت داخلى و از نظر
خارجى،حفظ مصالح عمومى و اقتدار و شان اجتماع سیاسى است. هم و غم کلىسیاست، پیدا
کردن راهها و اصولى است که در واقع، منافع اجتماعىسیاسى در دو بعد داخلى و خارجى
لحاظ شده و متناسب با جوامع سیاسى،شیوهها و طریق مختلف و نظامهاى سیاسى گوناگون
براى اداره اجتماعاتبه وجود آید. در واقع، مفهوم سیاست در اندیشههاى جدید، تدبیر
در جهتاداره امور است و در آن، مفهوم اصلاح که عموما در اندیشههاى فلاسفهاسلامى
در آن لحاظ شده، وجود ندارد. با توجه به توضیح بالا، براى درکمفهوم سیاست در
اندیشه اخوان الصفا، باید جایگاه مباحث مربوط بهسیاست را در رابطه بین نفس و جسد
جست و جو کرد; زیرا بر اساس نظاماندیشه سلسله مراتبى در عالم موجودات که اخوان
الصفا به آن اعتقاددارند، مرتبه نفس بالاتر از مرتبه جسد است و اساسا امور مربوط
بهحکمت و علوم و صنایع و سیاسات و تدبیر، از امور مرتبط به نفس شمردهشده است. و
لذا پایگاه بحث از سیاست را در امور مربوط به نفسانیاتباید جست و جو کرد. استدلال
نهفته در فلسفه اخوان براى این ادعا،این است که آنان جسد را مسوس سیاستشونده) و
نفس را سائس (سیاستگر)معرفى مىکنند و بر همین اساس است که سیاسات و تدبیر از امور
مربوطبه نفس شمرده مىشود. بنابراین از نظر فکرى، منشا مباحثسیاست، ویژگىنفسى و
روحانى آن است; زیرا منشا سیاست، ریاستطلبى انسان است وریاستطلبى به صورت غریزى
در نفس حیوانى وجود دارد. اعمال و افعالمربوط به نفس حیوانى عبارتند از: شهوت
جماع، شهوت انتقام و شهوتریاست. کار ویژه شهوت جماع، بقاى نسل و تناسل بوده و
شهوت انتقام،براى جلوگیرى از آسیبها و بیزارى و فرار از دشمن است و
شیوههاىجلوگیرى از آسیبها نیز یا از طریق قهر و غلبه و یا به وسیله فرار ودورى
جستن و یا مکر و حیله و ایجاد حصن و حصار است. و فلسفه وجودشهوت ریاست نیز به دلیل
نیاز به سیاست است; زیرا در آراى اخوانالصفا، ریاستطلبى مقدم بر سیاست و
سیاستبراى کنترل و انجام امورمربوط به غریزه ریاستطلبى است: «و اما شهوه الریاسه
المرکوزه فىجبلتها فهى من اجل تاکید السیاسه اذا کانت السیاسه لاتتم ا لا بعدوجدان
الریاسه.»; «اما شهوت ریاست که ذاتى انسان است، براى برقرارى سیاست است; زیرا
یاستبر قرار نمىشود، مگر بعد از به وجودآمدن ریاست.» با توجه به خاستگاه سیاست
در انسان که تامین کنندهنیازهاى غریزى ریاستطلبى اوست، در فلسفه سیاسى اخوان
الصفا موضوععلم سیاست، عموما اصلاح موجودات و تلاش براى بقاى آنها در بهترینصورت
و شکل ممکن و نیز کاملترین غایتهاست. «و اعلم یا اخى با نالمراد من السیاسه هو
اصلاح الموجودات و بقاوءها على افضل الحالات واتم الغایات»; «بدان که غرض از
سیاست اصلاح موجودات و بقاى آنهابر بهترین حالات و کاملترین غایات است.» در مراتب
نفس ذکر شد که بینشقوق مختلف نیز سلسله مراتب وجود دارد; یعنى رتبه نفس
نباتى،پایینتر از نفس حیوانى و رتبه نفس حیوانى، پایینتر از نفس ناطقهاست. و
همانگونه که بیان شد، سیاست از مراتب نفس حیوانى است وبنابراین، نفس ناطقه بر آن اشراف
دارد. به این معنا که غرض سیاست کهاصلاح و بقاء و کمال غایت است، در صورتى
امکانپذیر مىباشد که در خدمتنفس ناطقه باشد. بنابراین، سیاست از یک سو مرتبط به
نفس حیوانى است;چون از صفات مربوط به آن است و از سوى دیگر، مرتبط به نفس
ناطقهاست; چون هدایت نفس حیوانى و تمایلات آن، به دست نفس ناطقه است. امااینکه
نفس ناطقه چرا و چگونه مىتواند در سیاست که از امور مادوناست دخالت کند، به این
دلیل است که علوم و معارف و مهارتها وصنایع و اعمال و کردارها و تمایلات عزت و
رفعتطلبى و پیشرفت که ازغایات انسانى محسوب مىشود، در نفس ناطقه و از طریق آن
است. لازمهاصلاح و بقاى و غایت مطلوب، افکارى عالى، اعمالى صالح و افعالى نیکوو
پسندیده است که از طریق نفس ناطقه حاصل خواهد شد. نسبت دادن علمسیاستبه اصول
روانى و غریزى انسان از جانب اخوان الصفا، از یک طرفبیانگر فضیلت علم سیاست نسبتبه
سایر علوم است; زیرا هم موضوع و همهدف آن از مهمترین علوم است و از طرف دیگر; این
توصیف از علم سیاست،با بخشى از مباحث جدید در این علم که موضوع آن را قدرت و سیطره
وغلبه مىداند، قابل تطبیق و هماهنگى است چرا که لازمه; نیل به تمایلاتمرتبط با
شهوت ریاست، قهر غلبه و سیطره است و نیز راههاى کنترل قهرو غلبه و سیطره که در
واقع به فضایل انسانى مرتبط مىشود، در آن وجوددارد. همچنین این تعریف، بخش مهمى
از علم سیاست است که تدبیر امورو اصلاح معاش را نیز شامل مىشود. بنابراین، اصلاح
در دو بخش است; یکىدر بخش معاش که سیاست متکفل آن است و دیگرى در بخش امور معنوى
وروحانى نفس، تدابیر این جهانى سیاسات مربوط به امر معاش مىباشد واصلاح امر معاد،
بیانگر سیاسات روحانى است. ولذاست که اخوان الصفادایره شمول سیاسات را در دو امر
معاش و معاد ذکر مىکنند. درتعبیرات اخوان الصفا، سیاست جسمانى و نفسانى، بیانگر
این دو وجهاز دایره شمول سیاست است و دلیل تقسیم بندى آن بر سیاست جسمانى ونفسانى
نیز، بر گشت ریاستبه دو دسته جسمانى و روحانى است. ریاستجسمانى، سلطنتبر
تمایلات جسمانى است و در این مورد، اخوان الصفا،ریاست ملوک و سلاطین جور تمثیل مىآورند
که از طریق قهر و غلبه و جورو ظلم بر مردم سلطنت مىکنند و آنها را به بندگى کشیده
و آنها را بهزور در خدمت امور معاش خویش قرار مىدهند. در واقع، سیاست
جسمانىحاکمیت تمایلات و شهوتها بر نفس انسان است. ریاست روحانى، لطنتبرروحانیات
نفسانى است و در این مورد نیز اخوان تمثیل به ریاست صاحبانشرایع مىآورند که از
راه عدل و احسان بر ارواح انسانها حکومت مىکنندو مردم را در جهت فوز و نجات و
سعادت در آخرت رهنمون مىشوند.
باتوضیحات فوق، روشن شد که تقسیم سیاستبه طور عموم به
دو دسته جسمانىو نفسانى، به علتیک مبناى فکرى است، و این دو گونه سیاست در
خدمتصفات روحانى و غیر روحانى انسان است. تقسیم بندى اخوان از سیاست، یکمبناى
فلسفى مهم براى اقسام سیاست است که دایره شمول آن عام وفراگیر و در جهت تدبیر امور
دنیوى و اخروى است. کار ویژه سیاستجسمانى، تامین حوائج جسمانى است که به تعبیر
اخوان الصفا تدبیرمربوط به غذاى جسم را به عهده دارد. کار ویژه سیاست روحانى،
سوقدادن نفس به سوى عمل خیر است و شامل بر خورددارى از اخلاق رضیه عادتجمیله و
افعال صحیح و رد امانات و مانند آن است. به نظر مىرسد کهاختصاص دادن ریاستبه
غریزه و فطرت و ناشى شدن سیاست از غریزهریاست، به دلیل تاثیر پذیرى از افکار
یونان بویژه افلاطون در اینمورد است; زیرا او نیز ریاست را از غرایض نفس بشرى به
شمار آوردهاست. با توجه به تقسیمات نفس به شهوانى و غصبى و ناطقه و اختصاصهر
کدام به خصائل و صفات ویژه، ریاست، از نفس غضبى و حیوانى به حسابآمده ولذا مفهوم
قهر و غلبه در آن وجود دارد و این ویژگى همانگونهکه ذکر شد، اختصاص به سیاست
جسمانى دارد; اما این، به معناى کاستناز شرافت و فضیلتسیاست نیست; زیرا سیاستبه
مفهوم تدبیر معاش بانفس ناطقه که کار ویژه آن، ادراکات و معلومات است همراه شده
وانسان را به سوى کمال سوق مىدهند; چرا که نفس انسانى براى قبول صورملکى و انتقال
به رتبه سماوى آمادگى دارد و این امر با اکمال دوسیاست جسمانى و روحانى کمالپذیر
است. علت اکمال نیز قابلیت همراهىنفس غضبى با نفس ناطقه است و لذا این دو سیاست در
انسان مىتوانندهمراه هم بوده و در این صورت از نظر اخوان الصفا، سیاست تکمیل
گشتهو لذا اشرف علوم مىشود. لازم به ذکر است که فارابى نیز ریاست را امرىنفسى
تلقى کرده و وجود مراتب ریاست را میان قواى مختلف قائل است وبرهمین اساس، معتقد
است که نفس ناطقه بر سایر قوا ریاست دارد.نکته مهمى که باید یاد آور شد، این است
که با توجه به اعتقاد اخوانالصفا به نظام سلسله مراتبى، استعداد فطرى انسانها
براى ریاست و درنتیجه پرداختن به امر سیاست، متفاوت و گوناگون از یکدیگر است;
زیرابر اساس بینش اخوان الصفا، قواى نفسى در افراد مختلف تاثیراتمتفاوتى دارند و
علت تفاوتها نیز گوناگونى مزاجهاست که در بحث ازانسان به تفصیل بیان شده است.
تاکید اخوان الصفا بر تفاوتهاىاستعدادى افراد بشر، به دلیل تفاوت مراتب موجودات
است که از خالقیکتا و عقل کلى و نفس کلى و افلاک تا عالم تحت القمر، نوعى رابطهمراتبى
بین رئیس و مرئوس و سائس (سیاست کننده) و مسوس (سیاستشونده)وجود دارد و تفاضل و
مراتب بین افراد بشرى نیز متاثر از آن روابطسلسلهاى است که این سلسله مراتب را
حکمت الهى و عنایت ربانى تلقىمىکنند. اثر این ایده، پیدایش مفهوم ریاست و لزوم
آن در روابطانسانهاست و مفهوم خلافت انسان در زمین از یک منظر یعنى وجود
سلسلهمراتب در میان افراد بشرى و ریاست و سیاست در کره خاکى براى اصلاحامور
اوست. این خلافت، تشبه به حاکمیتخداستبر موجودات و اخواناوامر ملوک و خلفاء و
روءساى ارضى را بر زیر دستان، تشبیه به اوامرخداوند بر بندگان خویش مىکنند: «و
اعلم یا اخى با ن اوامر ا÷تعالى لعباده مماثلهللاوامر الملوک»; «بدان که اوامر
خداوند بهبندگانش مماثل اوامر ملوک به زیر دستان خویش است.» بر اساس
اندیشهاخوان، خداوند متعال سائس کل موجودات است و خلفاى او در زمین، بهمانند او
تدبیر و سیاست مىکنند; اما چون استعدادها براى ریاست وسیاست متفاوت است، لذا
گروهى از افراد بشرى شایستگى این سیاست وریاست را داراهستند. به دلیل تقسیم
سیاستبه دو دسته جسمانى وروحانى، خلفاى الهى، گروهى از شایستگان خواهند بود که
سیاست کامل راداراهستند; چون از طریق روحانیات بر جسمانیات نیز غلبه دارند وتدبیر
آنان شامل دو سیاست جسمانى و روحانى است. گروهى شایستگى تدبیرامور جسمانى را دارند
که ملوک و سلاطین که صرفا تدبیر معاش مىکنند،از آن گروه هستند. با این توضیح،
مىتوان به یک تعریف کلى از سیاستدر نزد اخوان الصفا دستیافت و آن اینکه، سیاست
عبارت است از تدبیرو اصلاح و این مفهوم عام، هم شامل امور دنیایى و هم شامل امور
روحانىاست. این سیاست، سیاست کامل است و سیاست ناقص، سیاسى است که تنهاتدبیر
کننده امر معاش است. و اما در هر دو سیاست، کسانى استحقاقتدبیر این امر را دارا
هستند که از استعداد فطرى برخودار باشند.
بنیان فلسفه سیاسى اخوان الصفا بر اساس استحقاق فطرى
براى ریاست ونشات سیاست و ریاست از نفس غضبى و نیز برترى نفس ناطقه بر نفسغضبى،
بیان ضرورت سیاست و ریاست عامه انبیا و جانشینان آنها بر اموردنیایى و اخروى مردم
استوار است; زیرا استعداد فطرى آنان در اعلىمراتب، افضل بر سایر افراد بشرى است و
نیز تاکیدى استبر عدمحقانیتخلافت عباسیان و بنى امیه که به دلیل غصب خلافت،
فساد سیاسىدر آن دوره به وجود آمده است. اساسا بر اساس بینش اخوان،گوناگونى
استحقاق فطرى افراد براى ریاست و سیاست، عامل تنازع بینافراد بشرى و اجتماعات
سیاسى است. بر اساس بینش اخوان الصفا، در سطحپایینتر از ریاست انبیا و جانشینان
آنان، حکومت ملوک و سلاطین نیز براساس استعداد فطرى آنان است; چون آنها از استعداد
ریاست جسمانى برخوردار هستند; اما چون سیاست آنها ناقص است، آشفتگى در
اجتماعسیاسى پایدار خواهد بود و لذا آرمان اخوان الصفا مدینه کریمه است کهدو
سیاست جسمانى و روحانى تدبیر امور آن را به عهده دارد و در مقابلآن، مدینه جائره
و شریره قرار دارد که تنها تدبیر امور جسمانى است.
ریشه منازعات سیاسى در جوامع، ریاست گروهى است که صلاح
دین و دنیا راتشخیص نمىدهند. به عبارت دیگر، مدعیان امر ریاست، گروهها و
افرادمتعددى هستند که استحقاق ریاست را دارا نیستند و لذا فساد و تزلزلدر جوامع
وجود دارد:
«لانه اذا اکثر الطالبونللملک کثر التنازع فیه و اذا
کثر التنازع، کثر الشغب و اضطربتالامور و انفسد النظام ینبعه البوار و البطلان.»;
«هرگاه طالبانملک زیاد گردد، تنازع در آن زیاد مىشود و وقتى تنازع فزونى
یافت،فتنه انگیزى نیز افزایش مىیابد و در نتیجه تزلزل و فساد در نظام بهوجود
مىآید، نتیجه فساد نظام و از بین رفتن نظم، خسران و زیاناست.» دستور العملهاى
اخوان براى حفظ نظام و ثبات آن، رعایتحدود وآداب طبقات اجتماعى از طرف مردم است.
همانگونه که در بحث از طبقاتاجتماعى بیان شد، اشتغال هر فرد به صنعت طبقاتى خود و
حرفه آبا واجدادى، از امورى است که از تنازع مىکاهد. سیاست و ریاست نیز ازاختصاصات
طبقات ویژه است، زیرا سیاست نیز صنعتى است که افرادى خاصاستعداد آن صفت را دارند.
این بینش با ساختارها و مبانى جدید حکومتو سیاست که آن را متعلق به همه مردم
مىداند، منافات دارد. واساسا بر اساس بینش استعداد فطرى براى سیاست و ریاست، این
سوءالمطرح است که مفهوم اراده و اختیار و رقابت و تعقل که از لوازمپویایى
اجتماعات مىباشد، چگونه است و آیا این بینش خود از عواملفساد اجتماعى و تنازع
اجتماعات نیست؟ به نظر مىرسد از منظر اخوان،در بینش فطرى، هر فردى کارویژه خاص
خود را دارد و با انجامکارویژهها، انتظام امور حفظ خواهد شد. تزلزل و تنازع و
همچنین مشکلنظامهاى سیاسى بشرى که الگوى سیاسى آن را اخوان در مدینه شریرهترسیم
مىکنند، فقدان کار ویژههاست و تا به تعبیر آنها، سیاستهاجسمانى است، تزلزل
اجتماعات و نظامها و تحولات دولتها پا بر جا وابدى است. بنابراین در الگوى آنان،
راه نجات، ایجاد مدینه کریمه استکه در آن، ریاستبا انبیا و جانشینان آن است.
خلفاى ارضى در صورتىکه پیرو آن سیاستباشند، تدبیرشان براى اداره امور نتیجه بخش
است.
و نکتهاى را که به عنوان حاصل این بخش از سخن مىتوان
بیان کرد، ایناست که جوامع بشرى در تزلزل و تنارع دائمى هستند; زیرا یک
عاملاساسى براى تزلزل وجود دارد و آن، ریاست و سیاست غیر شایستگان است.
و البته شایستگان، کسانى هستند که استعداد ذاتى و فطرى
سیاست وریاست را دارا باشند. همه مردم از استعداد ریاست کردن بر خوردارهستند; اما
تدبیر و اصلاح، چه در سطح جسمانیات و چه در سطحروحانیات، اختصاص به کسانى دارد که
استعداد لازم را براى تدبیر واصلاح داشته باشند.
انواع سیاست در دیدگاه اخوان الصفا
در طبقه بندى علوم از دیدگاه اخوان الصفا گفته شد که
آنان، علوم را به سه دسته علوم ریاضیه، علوم شرعى و علوم فلسفى تقسیم مىکنند.
گستره علوم ریاضیه، به تعبیر اخوان، علم الآداب است که
که براىطلب معاش و مصلحت امر دنیا به کار گرفته شده و شامل علومى نظیرح ر ف و
صنایع و بیع و شراء مىشود. علوم شرعى، به نفسانیات مردممربوط شده و علوم فلسفى،
خود به چهار نوع ریاضیات، منطقیات،طبیعیات و الهیات تقسیم مىشود. الهیات نیز به
پنج دسته تقسیممىشود و علم سیاست; از زیر مجموعههاى علوم الهى است که در
رسائلاخوان الصفا، انواع سیاست و ویژگیهاى هر کدام ذکر شده است. اینتقسیم بندى
از سیاست، از ویژگیهاى اخوان الصفاست که به صورتى منظمدر رسائل آنان تبیین و
تفصیل داده شده است. تقسیم بندى اخوان الصفااز انواع سیاستها، یا به اعتبار نوع
تدابیر و چگونگى روابط انسانهابا یکدیگر و یا در ارتباط با خود فرد است. غایت آنها
براى انواعسیاست، چگونگى تدابیر از طرف ارباب سیاستبراى زیر دستان است. اینتدابیر
نهایتا از دو حالت تدبیر همراه با حکمت الهى و یا غیر الهى،خارج نیست. با توجه به
تقسیم بندى کلى سیاستبه دو دسته جسمانى وروحانى، اخوان الصفا، سیاست را به پنج
نوع جزیىتر تقسیم نمودهاند:
«علم السیاسه و هى خمسه انواع: اولها السیاسه النبویه
و الثانىالسیاسه الملوکیه و الثالث السیاسه العامیه و الرابع السیاسهالخاصیه و
الخامس السیاسه الذاتیه.»; «علم سیاست پنج نوع است:
اول سیاست نبوى (کشوردارى پیامبران); دوم سیاست ملوکى
(کشوردارىشهریاران; سوم سیاست عامه (کشوردارى توده); چهارم سیاستخاصه(خانواده
دارى); پنجم سیاست ذاتى(خودشناسى»). ویژگیهاى هرکدام از انواع سیاست را اخوان
الصفا با تفصیل بیشتر توضیح دادهاند.
الف) سیاست نبوى (کشوردارى پیامبران)
این سیاست مربوط به قلمرو نبوت و برنامهها و اهداف
انبیاست. شناخت چگونگى وضع نوامیس و سنتها و دور داشتن نفوس از ادیان فاسد و
آراىسخیف و عادات پست و افعال و اعمال جائرانه، یکى از ارکان این سیاستاست. رکن
دوم سیاست نبوى، شناخت چگونگى انتقال آرا و عادات و افعالناپسند از ضمائر و نفوس
و جایگزینى آراى پسندیده، عادات نیکو واعمال خوشایند و اخلاق شایسته به جاى
ناپسندیهاى قبلى است. رکن سومدر سیاست نبوى، چگونگى هدایت و راهنمایى نفوس شریره
مىباشد که ازطریق ارشاد و موعظه و نیز از طریق توبیخ و تهدید و وعده و
وعیدامکانپذیر است و سیره انبیا نیز در هدایت نفوس شریره بر همین پایهاستوار
است. انسان از راه تشویق به اعمال خیر و بیدارى نفوس و یادآورى معاد و قیامت، نفوس
شریره را هدایت مىکنند. هدف نهایى سیاستانبیا رسیدن به نجات است. با دقت در سه
رکن موجود در سیاست نبوى،مىتوان دریافت که ریاست این سیاستبر عهده انبیاست.
ویژگیهاى سیاستنبوى با ریاست روحانى سازگارى دارد و در راس روءساى روحانى، اصحابشرایع
قرار دارند که با نفوذ در نفوس انسانها، آنها را به عدل واحسان در امور دنیا و
آخرت و کلیه اعمال پسندیده و پرهیز ازناپسندیها وادار مىکنند و لذا در رسائل
اخوان الصفا، از وضع شریعتبه عنوان بالاترین و عالىترین تدبیر و سیاست، تعبیر
شده که سیاست آنبه دستخداوند است. سیاستمداران سیاست نبوى نیز از بالاترین
وعالىترین سیاستمداران هستند. در برترى جایگاه انبیا، اخوان الصفاآنان را به
عنوان برگزیدگان از میان عقلا و علما نام مىبرند; یعنىبرترین انسانها عقلا هستند
و در میان عقلا نیز برترین آنها، انبیامىباشند. رتبه بعد از انبیا از نظر
برخوردارى از عقل، فلاسفه و حکماهستند. با توجه به ارکان بر شمرده شده در سیاست
نبوى، دایره سیاستآنان شامل امور دین و دنیاست که مجموعه آن دو، سیاستى کامل
راایجاد مىکند. اخوان الصفا، برنامه انبیا و فلاسفه را برنامهاى کاملمىدانند که
در کنار دنیا، اقرار به معاد را نیز ترویج مىکنند و باپاىبندى به شریعت، دولت
اهل شریعت در دنیا پایدار مانده و در آخرتنیز از جزاى نیکو برخوردار مىشوند.
بنابراین در سیاست نبوى، اصلاحدین و دنیا هر دو مورد نظر است و جانشینان آنان نیز
یعنى ائمه وخلفا، پیرو سیاست نبوى هستند. در دیدگاه اخوان الصفا، بهترینسیاستها،
سیاست نبوى است; زیرا ریشه در شریعت دارد و همانگونه کهذکر شد، وضع شریعتها،
بهترین تدبیر و سیاستهاست و سیاست پیامبران درواقع اجراى بهترین سیاستهاست که شامل
اجراى سنتهاى شریعت است:
«...وهذه السیاسه تختص بها الانبیاء و الرسل صلوات
الله علیهم.»
«این سیاست اختصاص به انبیا و رسل دارد.» در مورد
ضرورت اجرا وسنتهاى شریعت، اخوان آن را از وظایف انبیا بر شمرده است:
« و من خصال النبوه ایضا اجراء السنته فى الشریعه و
ایضاحالمنهاج فى الم له و تبیین الحلال و الحرام و تفصیل الحدود و الاحکامفى
امور الدنیا جمیعا ثم التزهد فى الدنیا و ذم الراغبینفیها.»; «از ویژگیهاى نبوت،
اجراى سنتشریعت، تبیین و توضیحشیوه شریعت و تبیین حلال و حرام و تفصیل حدود و
احکامى که در مورددنیاست و تشویق به زهد در دنیا و مذمت دلبستگى به آن.»
ب) سیاست ملوکیه (کشوردارى شهریاران)
تداوم سیاست و برنامهها و اهداف انیبا، امرى عقلى و
لازمه حیات بشرى است; چرا که آئین انبیا و رسل به دلیل شمول قانون زندگى، لازمه
حیاتانسانهاست و تداوم این سیاست در سایه وجود جانشینان و خلفاىانبیاست. در
دیدگاه اخوان، امکان تداوم و اجراى احکام الهى از طریقسیاست ملوکیه امکانپذیر
است. سیاست ملوکیه در واقع سیاستخلفا وجانشینان نبوت است که مفهوم امامت مىباشد
و امامتبه معناى عام آن،خلافت است و خلافت دو نوع است; خلافت در نبوت و خلافت در
ملک. وخلافت در ملک شامل امور اجرایى حکومتى نظیر گرفتن بیعت و خراج وامور مالى و
حفظ ثغور و مرزها و سیاست ملوکیه در واقع در اندیشهاخوان، سیاستى است که هدفش
اجراى احکام نبوت و دستورات انبیا است.
وظایف کلى سیاست ملوکیه عبارتند از: الف شناخت و حفظ
شریعتبراى امت; ب احیاى سنتشریعت از راه امر به معروف و نهى از منکر و
اقامهحدود و اجراى احکام صاحب شریعت;ج رد مظالم، نابود کردن دشمنان و اشرار و
یارى رسانى به نیکان.
«... و هذه السیاسه تختصل بها خلفاء الانبیاء صلوات
الله علیهم و الائمه المهدیون الذین قضوا بالحق و به کانوا یعدلون.»; «اینسیاست
اختصاص به خلفاى انبیا و ائمه دارد که به حق حکم دادند وعدالت ورزیدند». در بخشهاى
بعدى و در باحثخلافت و امامت و سلطنت،به تفصیل از وظایف خلفا و ملوک بحثخواهد
شد; ولى اجمالا در دیدگاهاخوان، خلافت و ملک گاهى از طریق جور و ظلم مىباشد که
حکومت وحاکمیت آنها از طریق قهر و غلبه حاصل شده است و اینها ریاست جسمانىبر مردم
دارند و نظام حکومتى خود را مبتنى بر عدالت نمىدانند. و لذادرانواع ریاستها،
ریاست جسمانى را که سیاست و حکومت جسمانى از آنناشى مىشود، تمثیل به ریاست ملوک
و سلاطین جور مىآورند که اینها تنهابر امور دنیایى سلطنت دارند و از طریق قهر و
غلبه و جور و ظلم اینحکومت را به دست آوردهاند. سلطنت جور مشروعیت ندارند; زیرا
سیاستکامل و تمام نیست. به دلیل اینکه بخش دوم سیاست را که ریاستروحانى است دارا
نیست. خلافت گاهى از طریق غیر قهر و غلبه است کهمختص کسانى است که ریاست آنها،
ریاست روحانى و در نتیجه سیاستشاننیز روحانى است. اینها کسانى هستند که بر نفوس
انسانها حکومت مىکنندو شیوه آنها عدل و احسان است و احکام صاحبان شریعت را در
نظردارند. در دیدگاه اخوان الصفا اینان مشروعیت دارند; زیرا سیاستکامل جسمانى و
روحانى توسط آنها امکانپذیر مىشود. این گروه ازسیاستمداران، خلفاى انبیا هستند.
به نظر مىرسد تقسیم سیاستبه نبوىو ملوکى، از اختصاصات تقسیم بندى اخوان الصفا
باشد; چرا که فارابىکه معاصر اخوان الصفاست، به این دو نوع سیاست اشاره نکرده و
ابنسینا نیز متعرض سیاست نبوى نشده است. هر چند وى به سیاست ملکیهاشاره نکرده;
ولى آن را از اقسام سیاست قرار نداده است. علت عدمذکر این دو سیاست واین نوع
تقسیم بندى از سیاست در آراى آنان، ایناست که آنان تنها نظریهپرداز نظام سیاسى
بودند; ولى اخوان الصفاداراى حرکتى فکرى و انقلابى بودند که با تقسیم سیاستبه دو
دسته نبوىو ملوکى، در واقع مىخواستند عدم مشروعیت نظام سیاسى موجود آن دورهرا
آشکار نمایند; زیرا کارکرد نظام موجود با ویژگیهاى سیاستمدارىجسمانى که حاکمیت را
با قهر و غلبه به دست آورده و سیاستهایش درچهارچوب شریعت و احکام آن نیست، با
نظامى که ایمان سیاسى خویش را براساس مدینهاى قرار داده بودند که اجراى شریعت از
اهداف آن بود،سازگارى نداشت; چرا که خلفا و جانشینان نبى که ملوک غیر جائز نیزشامل
آنان است، داراى سیاست عادلانه نبوى هستند; ولى حکومت وقت، آنویژگى را نداشت. با
توجه به توضیحات فوق و ویژگى حکومت ملوکى، بهنظر مىرسد تعبیر از سیاست ملوکیه به
کشور دارى شهریاران که توسطمرحوم عنایت انجام گرفته است، تعبیر دقیقى نباشد و
شایستهتر است کهبه جاى سیاست و حکومتشهریاران، سیاست جانشینان پیامبران به
کاربرده شود. این مفهوم با کار ویژههاى مورد نظر اخوان در سیاست ملوکىتناسب
بیشترى دارد; زیرا دایره شمولیت آن، هم در امور روحانى وشریعت و هم در امور دنیایى
بیشتر است; در حالى که سیاستشهریاران باسیاست جسمانى و حکومت از طریق قهر و غلبه
تناسب بیشترى دارد. بینشاخوان در خصوص سیاست ملوکى، شیوه حکومت، عدل و احسان است
و خروج ازآن شیوه، تقسیم بندى دیگرى براى حکومت است که ویژه حکومت جور و ظلمبوده
و در حکومتسلطنتى و ملوک جور تجلى مىیابد.
ج) سیاست عامیه (کشور دارى توده)
این قسم از انواع سیاست، با مفهوم متداول در امر حکومت
که بحث از قدرت و ریاستبر جماعات و گروههاست، سنخیت عینى دارد; زیرا درسیاست، بحث
از قدرت، چگونگى حکومتحاکمان و ویژگیها و شرایط آنهاست.
در رسائل اخوان به این بخش از سیاست توجه خاص شده است.
اساسا علومبشرى در رسائل اخوان به سه دسته تقسیم شده است که عبارتند از:
علمشریعت، علم صناعت و علم مربوط به ملک و مملکت که در رسائل، باعنوان علم الملکه
از آن یاد شده است. این علم، شامل دو بخش سیاستخاصه و عامه است: «و اما علم
الملکه فهو ان یعلم الانسان السیاسهالخاصه و العامه.»; «علم مملکت دارى، علم
انسان به سیاستخاصهو عامه است.» ماهیت اساسى سیاست عامه، ریاستبر جماعات است:
«واما السیاسه العامیه التى هى الریاسه على الجماعات، کریاسه الامراءعلى البلدان و
المدن و ریاست الدهاقین على اهل القرى و ریاسه قادهالجیوش على العساکر و
ماشاکلها.»
«سیاست عامه ریاستبر جماعاتاست; مانند: ریاستحاکمان
در شهرها و بلاد و ریاست زمین داران براهالى قریه، ریاست فرمانده لشکر بر لشکریان
و نظیر آن.» بنابراین،هدف سیاست عامه، شناخت طبقات حاکم و ریاست کنندگان است. اما
بهشناخت مرئوسین و طبقات حکومتشونده نیز توجه شده است: «فهى معرفهطبقات
المرووءسین و حالاتهم و انسابهم و صنائعهم و مذاهبهم و اخلاقهمو ترتیب مراتبهم و
مراعاه امورهم و تفقد اسبابهم و تالیف شملهم والتناصف بینهم و جمع شتاتهم و
استخدامهم فى ما یصلون له من الامور واستعمالهم فى ما یشاکلهم من صنائعهم و
اعمالهم الائقه بواحد واحدمنهم.»; «سیاست عامه، شناخت طبقات زیر دست و حالات و نسب
و صنایعو مذهب و اخلاق و مراتب آنها ونیز ارتباط و همبستگى و انصاف آنها
بینیکدیگر و از بین بردن تفرقه آنها و به کارگیرى آنها در چیزى که بهمصلحت امور
آنهاست و نیز به کار گماشتن آنها در صنایع و اعمال لایقبه هر کدام از آنهاست.»
بنابراین، سیاست عامه شامل شناخت دو گروهریاست کننده و ریاستشونده است. لازمه
زندگى بشرى نیازمندى به رئیسىاست که به امور او رسیدگى نموده و در انتظار امور او
تلاش و کوششنماید. و این هدف بویژه در مورد امور و نیازمندىهاى معیشتى
توسطروءساى عامه بر آورده مىشود. اگر ریاست تنها در امور دنیایى باشد،سیاست ناقص
است; ولى حل امور معیشتى اگر همراه با ریاست و سیاستروحانى بشود، سیاست کامل است
و لازمه امر دین و دنیا، وجود رئیس استکه ارتباط دهنده و انتظام بخش است: «و اعلم
ما من جماعهتجتمع علىامرمن امور الدین و الدنیا و تریدان یجرى امرها على
السداد،ا لاو لابد لها من رئیس یرئسها لیجتمع شملها و یحفظ نظام امرها...
و یمنع من الفساد صلاحها.»; «بدان که هر جماعتى که بر
امرى ازامور دین و دنیا اجتماع کرده باشند و اراده داشته باشد که با اتقانو محکمى
امورش پیش رود، نیازمند رئیسى است که آنها را به هم پیوندداده و نظام امور را حفظ
نموده و از فسادى که صلاح آنها را به هممىزند، باز دارد.» در بینش اخوان، دلیل
نیاز به رئیس در گروه،ایجاد اجتماع، حفظ نظام امور و جلوگیرى از تفرقه و فساد است.
اما درمورد رئیس، ملاک ریاست عقلى است; زیرا اصل اساسى، ریاست عقل است. بهدلیل
اینکه خداوند عقل را رئیس بر بندگان خویش قرار داده است.
بنابراین، حل امور و ملاک حکم نیز باید با عقل همراه
باشد:
«ا نالرئیس لابد له من اصل علیها یبنى علیه امره و
یحکم به بینهم وعلى ذلک الامر یحفظ نظامهم و نحن قد رضینا بالرئیس على
جماعهاخواتنا... العقل الذى جعله الله تعالى رئیسا على العقلاء من خلقهالذین هم
تحت الامر و النهى.»; «رئیس ناچار از اصلى است که بناىامر به آن گذاشته شود و بر
اساس آن حکم شود و در این صورت نظام حفظمىشود. ما [گروه اخوان الصفا] به ریاست
عقل رضایت دادهایم، عقلى کهخداوند آن را رئیس قرار داده بر فضلاى از خلق خویش که
تحت امر و نهىهستند.» با توجه به جایگاه عقل در انسان و ضرورت ریاست عقل بر
اموراو، در ریاست عامه نیز ریاستبر تودهها باید همراه با معیارهاى عقلباشد و
یکى از ویژگیهاى اصلى صاحب شریعت نیز پیوند او با عقل کلىاست و لذا سیاست از
کاملترین سیاستهاست. در ریاستبر عامه نیزضرورى است که از معیار عقل که در پیوند
با شرع است، بهرهگیرى شود ودر این صورت است که سیاست عامه به مطلوبیتخود مىرسد.
مرحوم دکترعنایت، سیاست عامه را در بینش اخوان به صورت زیر بیان نموده است:
فرمانروایى بر تودههاى مردم، آگاهى از اصناف مردم
فرمانبردار، و وضعو حال و تبار و پیشه و باورها و ویژگیهاى آنها، و ترتیب
پایگاههاىایشان و تقسیمشان به عوام و خواص و رسیدگى به کارهایشان و فراهمآوردن
وسائل زیست مردم و حفظ یگانگى شان و دادرسى در میان آنها وکارگیرى از مردم در
امورى که هم به مصلحتخود فرمانروا و هم مردماست.
در اندیشه اخوان الصفا، وجود سیاستى به عنوان سیاست
عامه وقرار دادن آن به عنوان نوع مستقلى از سیاست، نشانه تمایز فکرى اخواناز سایر
اندیشمندان مسلمان نظیر فارابى و ابن سیناست. ابن سینا درکتاب سیاست، در فصل مربوط
به لزوم تدبیر و سیاستبراى جمیع مردم، بهسیاست ملکیه و سیاست عامیه اشاره نموده
است; ولى آن را قسم مستقلىاز اقسام سیاست قرار نداده است. در اندیشه فارابى اساسا
سیاست،جنس براى انواع سیاسات نیست; بلکه بین سیاست فاضله و سایر اصناف وانواع
سیاست مشابهت وجود ندارد تا اینکه سیاست داراى اقسام گوناگونباشد. هر نوعى از
سیاست، ویژگى خاصخود را دارد و مستقل از دیگرىاست. خواجه نصیرالدین طوسى، سیاست
را به دو دسته فاضله و ناقصهتقسیم کرده و تقسیمات جزیى و زیر مجموعهاى براى آن
همانند اخوانقائل نیست اما همانگونه که تا کنون بیان شده، اخوان الصفا، سیاسترا
به صورت مراتبى و مرتبط به هم دیدند که همه آنها زیر محموعه دوقسم کلى سیاست
جسمانى و روحانى هستند. سیاست عامیه که در واقع بهتدبیرات مربوط به روءسا و
مرئوسین توجه دارد، بیانگر واقع اندیشىاخوان الصفا براى نوعى از سیاست است که
رابطه فرد و جامعه را براىتامین حوائج و نیازمندیها بیان مىکند. بیان این سیاست،
گویاىارتباط فرد و جامعه و نیاز هر دو به ارتباط متقابل است. همان طور کهفرد به
سیاست و تدبیر مربوط به خویش نیاز دارد، به سیاست و تدبیرجمعى نیز نیاز دارد که در
شکل رابطه رئیس و مرئوس تجلى مىیابد.
واقعیت زیست جمعى انسانها، سیاست عامیه اخوان الصفاست
و لذا این نوعاز سیاست، دانشى است که به شناخت رابطه حاکمان و
حکومتشوندگانمىپردازد. در این نوع از سیاست، اگر تدابیر فقط جسمانى باشد،
سیاستناقص است و شیوه سیاست ملوک و سلاطین جور خواهد بود; ولى اگر شیوهسیاست و
سیاست ورزى روحانى و جسمانى باشد، این یاستبا سیاست نبوىو ملوکى سنخیت پیدا
مىکند و از ویژگى جور و قهر و غلبه خارج خواهدشد. اندیشه واقع گرایانهاى که در
این تقسیم از سیاست نهفته است،نشان از قابلیتسیاست عامیه در بر قرارى ارتباط بین
روءسا ومرئوسین با بهرهگیرى از قوانین ملوکى و نبوى دارد. با مدد از ایناندیشه
است که حکومتهاى داراى سیاست عامیه را مىتوان به مشروع وغیر مشروع تقسیم کرد.
ملاک مشروعیت و عدم مشروعیت، نوع سیاستهاىحکومت و حاکمان پیرو سیاست عامیه است.
اگر ملاک سیاستگذارى آنهاتنها تمایلات جسمانى باشد، این شیوه ناچارا قهرآمیز و
جائرانه است;زیرا اخوان، سیاست جسمانى صرف را نمادى از حکومت جور و ظلم و قهر
وغلبه بیان مىکنند، به دلیل اینکه تنها به ارضاى غریزه ریاستطلبى ازطریق قهر و
غلبه مىپردازند و از سنخیتبا دو نوع سیاست نبوى وملوکى دور مىشود. ولى اگر ملاک
سیاستگذارى و ارتباط بین روءسا ومرئوسین، هم سیاست جسمانى و هم سیاست روحانى باشد،
تناسب با دو نوعسیاست ایدهآل نبوى و ملوکى بر قرار مىشود، چون در سیاست گذارى،
همروحانیات و هم جسمانیات مورد نظر قرار مىگیرد.
ویژگیهاى سیاستمدارانبرنامههاسیاستهاىاجتماعى و
سیاسىواقتصادى متناسببا واقعیات فکرى و ذهنى و عینى در این سیاست مورد توجه قرار
مىگیرد.
اهمیت این قسم از سیاست که بیانگر واقع اندیشى اخوان
الصفا نیزمىباشد، قابلیت تطبیق سیاست عامیه با اقعیتسیاست و قدرت و حکومتدر
جوامع است. به عبارتى، از طریق سیاست عامیه به سیاست نبوىمىتوان رسید و لذا امید
به مدینه فاضله که آرمان نهایى اندیشمنداناسلامى و اخوان نیز مىباشد، در این امر
نهفته است. با این بینش،مدینه فاضله تنها یک آرمان نیست; بلکه واقعیتى است که دورى
از آن،نتیجه فقدان سیاستهاى مطلوب در مملکت دارى عامیه است. از اینامکان، در
رسائل اخوان تعبیر به ارتقاى سیاست عامه به عالم شریعت وحکمت ناموسى شده است و در
آن حالت، ملک و نبوت هماهنگ شده و علاوهبر لحاظ معیشت دنیا در سیاستها، صلاح نفوس
روحانى براى نیل به غایتقصوى نیز در نظر گرفته مىشود یعنى تلفیق مصلحت دنیا و
آخرت کهمطلوب سیاست نبوى و ملوکى است، از طریق سیاست عامه حاصل مىشود. دراینجا
مىتوان این سوءال را مطرح کرد که آیا در دوره فقدان حاکمیتنبوى و ملوکى
(جانشینان پیامبران) آیا نوع حکومت عامه مطلوب اخوانهستیا نه و آیا دولت اخوان
الصفا که اندیشه آنان در رسائل به صورتآرمان مطرح شده، مىتواند در دولت عامه
تجلى یابد و از دیدگاهآنان، چنین حکومتى مطلوب هستیا نه؟ پاسخ اجمالى به این
سوءال ایناست که ایده دولت عامه از طرف اخوان الصفا، پاسخى استبه
واقعیتهاىاجتماعى; هر چند حاکمان با خرد سیاسى مىتوانند به سیاست نبوى نزدیکشده
و آن را الگوى حکومت و سیاستخویش قرار دهند.
د) سیاستخاصه (خانواده دارى)
همانگونه که در سیاست عامه گفته شده، یکى از علوم بشرى
علم الملکه (علم ملک و حکومت) است که شامل سیاست عامه و خاصه است. سیاستخاصه،
مربوط به امور فردى و خانوادگى و اقرباى انسان بوده و قلمر وآن محدود به خانواده و
تدبیر منزل است: «اما السیاسه الخاصیه فهىکل انسان کیفیه تدبیر منزله و امر
معیشیه و مراعاه امر خدمه وغلمانه و اولاده و ممالیکه و اقربائه و عشرته مع جیرانه
و صحبته معاخوانه و قضاء حقوقهم و تفقد اسبابهم و النظر فى مصالحهم من اموردنیا
هم و آخرتهم.»; «سیاستخاصیه، دانش مربوط به چگونگى تدبیرمنزل و امر معاش و خادمان
و اولاد و بردگان و خدمتگزاران، خویشان وهمسایگان و معاشرت با برادران خویش و
برآوردن حقوق و در خواست آنهاو توجه به مصالح دنیایى و اخروى آنهاست.» قلمرو این
سیاست، علاوهبر تدبیر معاش و سیاست منزل، شامل مصالح معنوى آنها نیز هست
ورستگارىهاى دنیایى و اخروى را مد نظر دارد. علت تاکید اخوان بررستگارى دنیایى و
اخروى مربوط به خانواده، توجه آنان به اهمیت دوسیاست جسمانى و روحانى در سطح
خانوده است. در سیاست روحانى، سوقدادن نفوس اهل منزل به عمل خیر است; زیرا در
سیاست نفسانى، برخوردارى خانواده از اخلاق رضیه، عادات جمیله و پسندیده و رد
اماناتو سایر نیکیها مورد نظر است و پایه اساسى تربیت، ریشه در سیاستنفسانى
دارد. در سیاست جسمانى مربوط به خانواده، توجه و تفقد ازبرادر، همسر، اولاد و عبید
در توقعات این جهانى آنهاست. اخوان الصفااز آن، تعبیر به سیاست اهل مىکنند که
شامل کلیه وابستگىهاى مادى وجسمانى است. در سیاست اهل، بر سائس (سیاستگذار) واجب
است، سیاستىپیشه کند که از اختلاف جلوگیرى نموده و آنان را به عادات و سیرهعادله
سوق دهد.
اخوان، در سیاست اهل، به اولاد و غلامان و زناناهمیت
ویژهاى داده و بویژه تفقد زیاد به زنان را به دلیل سرعتتلون و تغییر در آنان،
توصیه نمودهاند. اولاد و غلامان نیز در اینسیاست جایگاه ویژهاى دارند. اخوان،
در رساله علوم ناموسیه وشرعیه، در بحث از کیفیت و کمیت انواع سیاسات فصل مستقلى را
بهنام سیاست اصحاب که نشانه توجه آنان به جایگاه خانواده در اجتماعاز دیدگاه
اخوان الصفاست; زیرا اصل، پى ریزى انواع سیاستها و تضمینتحقق آن در نهاد اجتماعى
خانواده است و لذا اخوان، ضمن توصیه بهشناخت و اطلاع از احوال اهل منزل، لازمه
سیاستبر اهل منزل را آگاهىاز ریز و درشت امور آنها مىدانند. پیامد جهل به
واقعیتهاى اهل منزلاعمال سیاست ناقص در حق آنهاست که در نتیجه، رضایت آنها در
رابطهبین سائس منزل و خانواده، حاصل نخواهد شد. اصحاب منزل، از یارانواقعى منزل
محسوب نخواهد شد. هر چند رضایت از طریق نزدیکى به اهلمنزل حاصل خواهد شد; ولى
توصیه اخوان به سائس اصحاب، این است کهنزدیکى به اندازهاى نباشد که آنان به جمیع
امور آگاهى یایند. نتیجهنزدیکى بیش از اندازه، این است که از جایى که سائس احساس
امنیتمىکند، آسیب خواهد دیده تحلیل اخوان در مورد اصحاب این است کهضرورتى ندارد
که سائس به اصحاب وثوق کامل داشته باشد تا از اطلاعآنان بر اسرار صاحب منزل ایمن
باشد. او باید نسبتبه حیله منافقاندر میان اهل منزل، هشیار باشد.
یکى از علل این گونه توصیهها بویژهدر مورد سیاست
اهل، ویژگى گروه اخوان و شرایط اجتماعى و سیاسى آندوره و ارتباطات میان گروهى
یاران اخوان الصفا مىباشد; چرا که اینگروه به دلیل اینکه با نظام سیاسى وقت
درگیر بوده و شیوه مبازرهآنان، جذب گروههایى بوده است که در محافل فرهنگى و آموزشى
آنان حضورمىیافتند، از حساسیتخاصى برخودار بوده است. بدیهى است که اقربا وغلامان
و فرزندان در این رفت و آمدها و محافل، جایگاه و اهمیتخاصىدارند و لذا توصیهها
و دقتهاى بدبینانه نسبتبه اصحاب در رسائلاخوان الصفا وجود دارد و این ناشى از
وضعیتخاص این گروه است; امادر عین حال دستور مىدهند که به جاى دورى از اصحاب،
قرب و نزدیکى بهآنان مد نظر باشد. نرمى و لاطفتبه جاى خشونت، انس و مهربانى به
جاىوحشت و تندى، کرم و بخشش به جاى بخل، رحمتبه جاى غضب، و وعدههاىنیکو و گذشت
از گناه و موعظه به میزانى که اصحاب تحمل آن را داشتهباشند، از اقسام تاکیدات
آنهاستبراى استحکام رابطه میان اهل منزلو صاحب آن.
از دیدگاه اخوان الصفا، اصحاب به دو دسته
تقسیممىشوند; اصحابى که از طریق نسب جسمانى که اقربا، و خویشان از آنجملهاند و
اصحابى که از طریق ن س ب روحانى در دایره اصحاب قرارگرفتهاند. توصیه اخوان در
مورد هر دو گروه از اصحاب سیاست مساواتو عدالت است. بویژه در مورد تعلیم و آموزش
و معارف و عبادات، توصیهآنان این است که طریقه واحدى اتخاذ شود و به هر کسى به
میزاناستعداد و توانایىاش آموزش داده شود و در تعلیم بین آنان، تبعیضقائل نشوند
و از طریقه عدل و مساوات خارج نگردند. از جمله عدالتهادر مورد آنان، این است که در
اعمال سیاست نسبتبه اصحاب مصلحت دین ودنیایى، هر دو گروه اصحاب باید در نظر گرفته
شود. که در این صورت،سیاست اصحاب به طور کامل اعمال شده است. گر چه اخوان الصفا،
سیاستمربوط به منزل را در رتبهبندى انواع سیاست در رده چهارم قراردادهاند; ولى
این دلیل بر کمى اهمیت این سیاست نیست; بلکه رسیدن بهمراتب عالىتر سیاست در گرو
موفقیتسائس در این سیاست است و از ایننظر، رتبه آن مقدم بر سیاست قبیله و مدن
مىباشد و به منزله مقدمهلازمى براى سیاستهایى است که در سطحى فراتر قرار دارد.
براىسیاستمدار، چه در سطح سیاست نبوى و ملوکى و چه در سطح سیاست عامه وریاستبر
جماعات، در درجه اول موفقیت در سیاست و تدبیر منزل شرطاساسى است و لذا اخوان در
رساله پانزدهم در بحث از غرض سیاسات،موفقیت در مراتب عالىتر سیاست را در گرو
موفقیت در سیاست اهلمىدانند. پله اول سیاست در عالم واقع و صحنه اجتماعى، سیاست
اهل وغلامان و خدام است، سپس قبیله و مدینه و نهایتا ناموس الهى. و ایننیز تاکیدى
استبر اهمیت جایگاه خانواده و اهل آن و نیز سیاستگذار و سیاستمدار خانواده در
فلسفه سیاسى اخوان الصفا: «اعلم ا نالجسد مسوس و النفس سائس، فاىنفسارتاضت فى
سیاسه جسدها کما یجب،امکنها سیاسه الاهل و الخدام و الغلمان، و من ساس اهله
بسیرهعادله،امکنه ا ن یسوس قبیله و من ساس قبیله کما یجب، امکنه ا ن یسوس
اهلالمدینه کلهم، و من ساس اهل المدینه کما یجب، امکنه ا ن یسوسالناموس الالهى و
من ساس الناموس الالهى امکنه الصعود الى عالمالافلاک...»; «بدان که جسد
سیاستشونده و نفس سیاست گذار است، هرنفسى که در سیاست مربوط به جسم ریاضتبه خرج
دهد، براى او امکانسیاستبر اهل و خدمتگزاران و غلامان به وجود مىآید. و کسى که
اهلمنزل را با روش عادلانه، سیاست (حکومت) نماید امکان دارد بر قبیلهاشسیاست
نماید و کسى که بر قبیله سیاست کرد، اهل مدینه را مىتواندسیاست نماید و کسى که
اهل مدینه را آنگونه که لازم استسیاست نموده،امکان دارد که سیاست ناموس الهى را پیشه
کند. و کسى که سیاست ناموسالهى را پیشه کرد، به عالم افلاک صعود مىنماید.» بیان
مراتب سیاستورزى به گونه فوق، نشانه اهمیتسیاست اهل و اصحاب در عالم سیاستاست و
این نگرش، بیانگر بینش واقع اندیشانه اخوان الصفا نسبتبهجایگاه خانواده و مراتب
سیاست است. ضمن اینکه این گونه آرا، بیانگرعلم و آگاهى آنان به فلسفه یونان و نیز
تاثیر پذیرى، فلسفه سیاسىاخوان از اندیشههاى یونان است; زیرا در آراى ارسطو و
افلاطون و سایرفلاسفه یونان، خانواده و آموزش آن از اهمیت ویژه درعالم سیاست
وحکومتبرخوردار است. جعل سیاست اهل به عنوان یکى از مراتب سیاست، بهگونهاى
متفاوت از تقسیم بندىهاى فلاسفه مانند فارابى و ابن سیناست;زیرا فارابى از سیاستى
به نام سیاسه المرء لنفسه (سیاست فرد در موردخویش) نام برده است و آن، شبیه سیاستى
است که ابن سینا از آنان بهعنوان «سیاسه الرجل دخله و خرجه»(سیاست مرد در مورد
دخل و خرجخویش) نام برده است. اما فارابى متعرض سیاست اهل و اولاد و خدم وغلامان
نشده است; در صورتى که اخوان از سیاستى به نام سیاست اهل وسیاست اصحاب نام
بردهاند. در تقسیم بندىهاى فارابى سیاستى به نامسیاسه المرء مع اکفائه
(سیاستشخصى در مورد هم شاءنها) وجود دارد واو هم، شاءنها را به دو دسته دوستان و
دشمنان تقسیم کرده است و براىهر کدام از آنها سیاست ویژهاى را توصیخ مىنماید.
ه..) سیاست ذاتیه (خودشناسى)
نیازمندیهاى انسان با توجه به ماهیت، در دو حوزه
جسمانى و روحانى است و لذا اخوان الصفا، سیاست را نیز به دو دسته جسمانى و
روحانىتقسیم نمودهاند. سیاست نفسانى، متکفل روحانیت انسانى و سیاستجسمانى،
متکفل جسمانیات انسانى است. در دیدگاه اخوان الصفا، سیاستذاتى از اهمیت ویژهاى
بر خودار است; زیرا کنترل و هدایت نفس،مقدمهاى لازم براى سیاست اهل و قبیله و
ناموس است. در تعبیرات اخوان،از جسد به عنوان مسوس (سیاستشونده) و از نفس، به
عنوان سائس(سیاستگذار) نام برده مىشود. و کسى که با ریاضت نفس، جسمانیات را
دراختیار داشته باشد، مىتواند به سیاست اهل و قبیله و مدینه و ناموسنائل آید.
اهمیتسیاستى به نام سیاست ذاتیه یا خودشناسى در همینمساله نهفته است; یعنى تقدم
شناخت نفس و تدبیرهاى لازم روحانى براىآن، به منظور نیل به انواع سیاستهاى لازم
دیگر. به طور کلى دراندیشه اخوان، نفس و جسد دو امر لازم براى انسان هستند که
آدمیانباید تدابیر لازم را براى امور خویش و در ارتباط با آنها به کارگیرند و در
این صورت، انسان به کمال سیاست دستیافته است: «فتکونقد احکمت السیاستین و عرفت
المتولتین.» «در این صورت، دو سیاسترا استوار و پایدار کرده و به دو جایگاه علم
پیدا کردهاى.» و فلسفهجعل سیاستخودشان، رسیدن به معرفت لازم براى تدبیر روحانى
و جسمانى ودر نتیجه، سیاست و تدبیر بر اهل و قبیله و مدینه است: «و اماالسیاسه
الذاتیه فهى معرفه کل انسان نفسه و اخلاقه و تفقد افعاله واقاویله فى حال شهواته و
غضبه و رضاه و النظر فى جمیع اموره.»;«سیاست ذاتى، شناخت هر فردى استبه نفس و
اخلاق خویش و توجه بهافعال و اقوالش در حال شهوات و غضب و خشنودى هایش.»
این علم، قابلتطبیق بر علم روانشناسى در اصطلاحات
امروزى است و بیانگر جایگاه،توجه به خصائص فردى و روحى در سیاست، چه در سطح تصمیم
گیرنده وسیاستگذار و چه در سطح مرئوس و زیر دستان است. نیاز به علم نفس و یابه
تعبیر اخوان، علم خودشناسى، امرى لازم در انواع سیاستهاى بر شمردهشده از طرف
اخوان است. چه در سیاست مربوط به اهل و اصحاب و چه درسیاست و ریاستبر گروه و
جماعات! خصایل روانى و روحى، امرى مهم استو از جایگاه ویژهاى برخوردار مىباشد.
آنچه امروزه در علم سیاستبهتاثیر ویژگیهاى روانى در تصمیمگیرى سیاسى تعبیر
مىشود، در واقعتوجه به سیاستخودشناسى است که در رسائل اخوان بیان شده است.
ابنسینا نیز در نوشتههاى خویش به سیاست نفس اشاره کرد() و مىگوید;اولین چیزى که
سزاوار است از اصناف سیاست، انسان به آن توجه نماید،سیاست نفس خویش است; زیرا نفس
نزدیکترین شىء به او است و اگر سیاستنفس، سیاست نیکویى باشد، سیاست مصر (مدینه)
نیکو خواهد بود. فارابىبه سیاست مستقلى به عنوان سیاست ذاتى یا نفسانى اشاره
نکرده; ولى برضرورت اجتماعى اهتمام به اکتساب فضایل و دورى از رذایل تاکید
نمودهاست.
تحلیلى بر تقسیم بندى اخوان از علم سیاست
طبقه بندى اخوان از علم سیاست و تقسیم آن به علوم و
دانشهاى مختلف، نشانه گستردگى این علم به دلیل تنوع و کثرت نیازمندىهاى انسان
استو در واقع، به علم سیاستبه عنوان علمى جامع نگریسته شده که داراىشقوق و
شاخههاى متعددى است; چه در بعد جامعه شناختى و چه در بعدروانشناختى و فلسفى و
فکرى و به همین دلیل است که امروزه علم سیاست،به شقوق و رشتههاى گوناگون تقسیم
شده است. مرحوم عنایت در مورد طبقهبندى اخوان الصفا از علم سیاست، اینگونه سخن
گفته است:
«نکته مهمى که از این طبقه بندى بر مىآید، این است که
به نظراخوان، دانش سیاسى، دانش یگانه نیست که همه قواعد مربوط به سیاستفردى و
اجتماعى انسان را در همه احوال در برگیرد; بلکه چون زندگىانسان داراى وجوه
گوناگون و متعدد است، دانش سیاسى نیز باید رشتههاىگوناگون داشته باشد تا بتواند
براى مسائل هر وجه از زندگى انسان، چارههایى جداگانه مناسب [با]آن بیابد. تا جایى
که نگارنده آگاه است،این طبقه بندى را هیچ یک از دیگر متفکران مسلمان به کار
نبردهاست.»
در بینش اخوان الصفا این تکثر در تقسیم بندى
سیاسى،نشانه بینش تکثرگرایانه اخوان در عرصه اجتماعى و دینى و مذهبىاست. علتبینش
تکثرگرایانه آنان را در امر مذهب و اعتقادات کهگویاى نوعى تساهل مذهبى استباید
در دیدگاه آنان در مورد دین و عقلو فلسفه جست و جو کرد. در اندیشه آنان، نبى،
تجسم عقل کلى است ودستورات شریعت منطبق با احکام عقل است و از طریق فلسفه، به
شریعت واحکام آن مىتوان پىبرد. و هر فردى به عنوان یکى از نفوس جزئى، میزانى از
عقل را که مرتبط با عقل کلى است، داراست. در مورد بینشتکثر گراى اجتماعى آنان،
ذکر این نکته لازم است که آنان، به دنبالوحدت جامعه و نجات از فساد سیاسى آن بودند.
با توجه به فرهنگ وآموزشهاى آنان، مىتوان به نوعى تکثر اجتماعى در اندیشه آنان
توجهنمود. البته این مفهوم با توجه به تفاوت بینش فلسفى جدید و قدیم باآنچه که
امروزه به نام پلورالیزم در امر سیاست و اجتماع مرسوم است،شاید قابل تطبیق نباشد;
ولى اساسا در اندیشههاى دینى و بویژهفلاسفه دوره قرن سوم و چهارم هجرى قمرى،
تاکید بر عدل سیاسى حاکمانو ضرورت عمل به عدالت، نوعى تکثر است. به عبارتى دیگر،
اجراى عدالتو تاکید بر آن، در فلسفه سیاسى دینى، خواست جمعى است که نهایت آنتحقق
خیر عمومى و مصلحت جمع است و لازمه تحقق عدالت، برنامههاىجمعى مناستبراى رسیدن
به عدالت است. عدالت را غایت قصوى فرض کردن،ابزارها و لوازم و تاکتیکهاى سیاسى و
اجتماعى ویژهاى را مىطلبد کهاز لوازم ضرورى آن، توجه به خیر عمومى و مصلحت جمعى
است. در تعبیرىاز اخوان، خیر عمومى، سعادت نهایى است و آن سعادت رسیدن به
عدالتاست. تکثر در بینش فلاسفه کلاسیک اسلامى به این معنا، امرى پذیرفتهشده و
مقبول است; یعنى تکثر را در درون ساخت عدالت دیدن و از طریقآن به منفعت معنوى و
مادى جمع رسیدن. بدیهى است که براى این آرمان،نهادها و ساختهاى سیاسى و اجتماعى
لازم را باید ایجاد کرد. دولتعادله از نهادهاى لازم براى نیل به آن تکثر است و
آرمان اخوان، دولتاهل الخیر (دولت نیکان) تحقق بخش آن عدالت است. مرحوم دکتر
عنایتبدون توجه به تفاوت بینش فلسفى عرصه جدید و قدیم فلسفه سیاسى،تقسیم بندى
اخوان از سیاست را به پنج قسم متمایز با مکتب اصالتچندگانگى ( Pluralism) انطباق
داده است. او مىگوید: «در دانش سیاسىامروز، این نظریه اخوان [تقسیمات آنان از
علم سیاست] مکتب اصالتچندگانگى (Pluralism) نام دارد و مقصود آن، روا بودن
مشربهاىگوناگون سیاسى در داخل جامعه به شرط رعایتیک سلسه اصول مورد اتفاقو
اجماع عامه مردم است.» همانگونه که ذکر شد، در تطبیق این بینشبر بینش جدید به
تفاوت ماهوى و مبانى فکرى اندیشهها و فلسفههاىسیاسى باید توجه داشت; ولى تلاش
جمعى براى نهاد سازى و ایجاد ساختارلازم براى تحقق آرمان اجتماعى، امرى بدیهى است
و هر چیزى که بهاجراى عدالتبه عنوان خواست نهایى جمعى کمک نماید، مقبول و
پذیرفتهاست. لازمه این امر، بهرهگیرى از تجارب جمعى گروهها و افراد و جوامعو
تمدنهاى مختلف است و این مفهومى است از تکثر که در بینشاندیشمندان کلاسیک و از
جمله در بینش اخوان، به این معنا تاکید شدهاست.