hc8meifmdc|2011A6132836|MoshaverAmlakDBWebSite|tblnews|Text_News|0xfdff367500000000cd06000001000100
نظام شورایى در اندیشه سیاسى آیة الله طالقانى
على شیرخانى (1)
مقدمه
سید محمود طالقانى به سال 1289 شمسى، و به روایتى
1281، در یکى از روستاهاى طالقان به دنیا آمد. وى تحصیلات خود را در تهران، قم و
نجف به انجام رساند و از شیخ عبدالکریم حائرى و سید ابوالحسن اصفهانى اجازه اجتهاد
گرفت. در بحبوحه جنگ دوم جهانى وارد تهران شده فعالیتهاى علمى، سیاسى و فرهنگى
خویش را جهت مبارزه با استبداد و مکاتب مادى آغاز کرد و به همراه مبارزان اعم از
ملىگرایان و مذهبىها به فعالیتسیاسى پرداخت و یکى از حامیان نهضت ملى کردن صنعت
نفتبود. در سالهاى 1342 تا 1357، به دلیل فعالیتهاى سیاسى بارها به زندان افتاد
و یا تبعید شد. طالقانى مشکل اصلى و اساسى جامعه ایران در زمان خودش را سلب آزادى
و عنصر استبداد مىدانست و در جهت ارائه راه حل، ابتدا به تبیین مفاهیم آزادى و
استبداد پرداخت، سپس مقولههایى چون حکومت مشروطه و مقیده و در نهایت نظام شورایى
براى تمام عرصههاى زندگى اجتماعى انسان را مطرح کرد. نظام شورایى ایشان سیر
تکاملى داشته است. در قبل از پیروزى انقلاب، نظام شورایى در فتوا و مرجعیت را مطرح
کرده و در آستانه پیروزى و هنگام تدوین قانون اساسى، نظام شورایى را براى کلیه
سطوح جامعه پیشنهاد داد.
مفهوم شورا
با بررسى تعاریفى که براى «شورا» شده، مىتوان چنین
نتیجه گرفت که معناى عمومى و کلى شورا «عرضه کردن و یا نشان دادن چیز نیکو و نفیسى
است که پوشیده و پنهان باشد (عرض الشىء و اظهاره)» ، بیشتر کتابهاى لغت، اصل
معناى شور و مشورت را بیرون آوردن و استخراج عسل از کندو و یا شکاف کوه
دانستهاند. در این مفهوم، عرضه کردن و ظاهر نمودن چیز نفیس و خالص از درون محفظه
محدودى به خوبى آشکار است. کلمه «اشاره» نیز از مشتقات همین کلمه است. در اشاره
کردن، انسان منظره یا موضوع مخفى و مجهولى را براى شخص بىاطلاع آشکار و اظهار
مىکند; بنابر این در معناى شور و مشورت مفاهیمى چون، توضیح، تبیین، تنویر و تعریف
نهفته است. بدین جهتبه مفهوم و کارکرد شورا و مشاوره در ابعاد سیاسى و اجتماعى آن
بهتر پى مىبریم، گویى همچنانکه عسل صاف و خالص از کندو با دقت و شور و هماهنگى
استخراج مىگردد، یافتن راه حل در معضلات و مشکلات جوامع بشرى نیز جز در سایه
مشورت و مساعدت فکرى امکانپذیر نیست. طالقانى در این باره مىگوید:
اصلا کلمه «شور» در ماده لغوىاش از «شار العسل» است;
عسل را وقتى مىخواهند از کندو استخراج کنند، باید خیلى آهسته و با لطائف الحیل
عمل کنند که زنبورها تحریک و متوارى نشوند، تا کم کم عسل را بیرون بیاورند، یعنى
افرادى که مىخواهند دور هم مشورت کنند باید احساساتشان تحریک نشود علیه یک جهتى
نباشد. واقعا با صمیمیت دور هم بنشینند، در مورد یک مسالهاى مجموع پنج نفر، پنج
قدرت فکرى مىتوانند یک راى قاطعى که در سرنوشتیک خانواده، یک محل و یک کشور مؤثر
است، بگیرند. (2)
رعایت اصل شورا در مقابل استبداد راى است که در حکومت
و اداره جامعه، به زمامداران و مدیران اجرایى امکان مىدهد که براى پیشبرد اهداف و
برنامههاى خود علاوه بر ابزار و وسائل مادى، از اندیشههاى صاحب نظران نیز بهره
جویند; البته باید با صمیمیت و اینکه هر کس نظرش محترم است و نظر کسى غالب نیست،
صورت گیرد و این مساله اختصاص به زمامدارى و حکومت ندارد و تمام شؤون زندگى
اجتماعى را در بر مىگیرد.
ادله شورا
طالقانى براى اثبات نظریه خود در مساله شورا و با
تاکید بر شورا در ساختار سیاسى، به سه دسته ادله اشاره مىکند: ادله عقلى و ادله
نقلى که ادله نقلى به دو دلیل قرآنى و سنت تقسیم مىشود.
الف) دلیل عقلى
یکى از اصول مهمى که براى نظام اسلامى در اندیشه
اسلامى مطرح است، حفظ و رعایت مصالح نظام است. با توجه به اینکه رعایت مصلحت
مسلمانان بر تمامى مدیران و کارگزاران نظام اسلامى واجب است و انجام این وظیفه نیز
در بسیارى از موارد جز به وسیله مشورت با خردمندان و متخصصان میسر نیست، به وضوح
مىتوان نتیجه گرفت که مشورت در امور بر کلیه کارگزاران و تصمیم گیرندگان واجب
است; البته این نوع مشورت الزاما در عدهاى محدود نخواهد بود، شیوههاى مشورت با
توجه به زمانها و مکانهاى مختلف فرق خواهد داشت.
ب) قرآن
طالقانى در این زمینه به سه آیه از قرآن استدلال مىکند:
یکم، آیه 159 سوره آل عمران، «و شاورهم فى الامر» :
در این آیه که بعد از جنگ احد نازل شده است، خداوند
صریحا به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور مىدهد که مسلمانان را مورد عفو
قرار داده و براى آنان طلب آمرزش کند و در کارها با آنان مشورت کند. پیامبر اسلام
صلى الله علیه و آله قبل از آغاز جنگ احد در مورد چگونگى رویارویى با دشمن، با
یاران خود مشورت کرد و نظر اکثریتبر این شد که اردوگاه سپاه اسلام دامنه کوه احد
باشد. عمل به این نظریه در آغاز جنگ منجر به پیروزى مسلمانان بر مشرکان شد، ولى
نافرمانى تعدادى از سپاهان اسلام و عدم توجه آنان به دستور اکید پیامبر صلى الله
علیه و آله و ترک سنگر کمین و حرکتبه سوى جمعآورى غنایم، موجب گردید که گروهى از
مشرکان از فرصت استفاده کرده و با دور زدن مسلمانان، از پشتبر آنان هجوم برند و
نتیجه جنگ را به نفع خود تغییر دهند. با این وجود، خداوند به پیامبر دستور داد که
براى خاطیان جنگ که کشته شدهاند طلب آمرزش کند و زندهها را عفو نماید و با آنان
نیز دوباره مشورت کند. (3)
درباره استدلال به این آیه، اشکالات و ایرادات متعددى
شده است. اشکال اول این است که این آیه خطاب به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله
است، زیرا تمام اوامر موجود در آیه به صورت مفرد و مخاطب آمده است; بنابراین وجوب
مشورت نیز از ویژگىهاى پیامبر است و نمىتوان با استدلال به آیه، مشورت را در حق
دیگر رهبران و مدیران جامعه اسلامى نیز واجب دانست. جوابى که علماى اصول فقه به
این اشکال دادهاند این است که به اجماع و ضرورت ثابتشده که مسلمانان با پیامبر
صلى الله علیه و آله در تمامى احکام شرعى مشترک هستند، مگر در احکامى که براى
اختصاص آنها به پیامبر صلى الله علیه و آله دلیلى در دست داشته باشیم، مانند وجوب
نماز شب بر آن حضرت.
اشکال دوم اینکه به دلیل برخوردارى پیامبر از عقل و
تدبیر فراوان و برترى نسبتبه سایر مسلمانان و نیز به سبب داشتن علم غیب، هیچ گونه
نیازى به مشورت نداشت; بنابراین امر به مشورت در مورد آن حضرت، استحبابى بوده است
نه وجوبى، در نتیجه نمىتوان براى اثبات وجوب مشورت به آیه «و شاورهم فى الامر»
استدلال کرد، زیرا اصولا وجوبى در کار نیست تا بگوییم همه مسلمانان در این حکم
وجوبى، مشترک هستند. جوابى که به این اشکال داده شده این است که خطاب به پیامبر
اکرم صلى الله علیه و آله است، ولى مخصوص پیامبر نیست وانگهى تنها فایده مشورت،
استفاده کامل از آراى دیگران نیست که با عصمت در تعارض باشد. طالقانى در عبارتى
بسیار کوتاه از اشکالات فوق چنین جواب مىدهد:
وجوب مشورت در امور و حوادث به حسب نصوص آیات و سیره
پیامبر اکرم از امور مسلمه است، دلالت آیه «و شاورهم فى الامر» که پیغمبر مقدس و معصوم
را بدان خطاب و مکلف نموده استبس واضح است. (4)
برخى از معاصران جهت رهایى از اشکالات فوق، راه حل
دیگرى ارائه کرده است، در این راستا شخصیتسهگانهاى با عناوین حامل وحى و رهبر
سیاسى و شخصیتحقیقى را براى پیامبر قائل شده است. (5)
طبق این نظریه شخصیتسیاسى پیامبر صلى الله علیه و آله
مورد خطاب قرار گرفته، زیرا مقصود از «امر» ، امور شخصى وى نیست، و نیز در امر
رسالت و شریعتبا کسى مشورت نمىکند، بلکه صرفا امر زعامت است و از این رو مسؤولان
سیاسى و زعماى امت، مورد خطاب قرار گرفتهاند، و این دستور به پیغمبر اکرم اختصاص
ندارد. (6)
نتیجه این که استدلال به آیه «و شاورهم فى الامر» براى
اثبات وجوب مشورت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و رهبران جامعه اسلامى بعد از
آن حضرت، خصوصا فقهاى جامع الشرایط که در زمان غیبت کبرا بر اساس نظریه ولایت
فقیه، چنین وظیفه خطیرى را بر عهده دارند، از هر جهت تام است و اشکالى بر آن وارد
نیست.
دوم، آیه 38 سوره شورى، «و امرهم شورى بینهم; (مؤمنان)
کارهایشان را به مشورت و شورایى انجام مىدهند.» :
طالقانى در استدلال به این آیه با تاکید بر اینکه این
آیه در سیاق جمله خبریه است و نحویون معتقدند که جمله خبریه تاکیدش بر امرى، حتى
از صیغه امر «و شاورهم فى الامر» بیشتر است، مىگوید:
آیه «امرهم شورى بینهم» که جمله خبریه است، دلالت
دارد بر اینکه وضع امور نوعیه در میان جامعه ایمانى چنین است و روش پیغمبر اکرم و
امیرالمؤمنین على علیه السلام بر این بوده است. (7)
سوم، آیه 233 سوره بقره: طالقانى در دو مورد به تفسیر
این آیه پرداخته است. وى در تفسیر پرتوى از قرآن درباره این آیه مىگوید:
نه بدون تراضى و نه رضایتیکى از آنها و تشاور بدون
قید «منهما» ، وسعت دایره مشورت را از پدر و مادر به طبیب و دیگر افراد با تجربه
را، مىرساند. این مشورت که به صلاح نوزاد و پدر و مادر انجام مىگیرد پایه صلاح
اندیشى و تفاهم خانواده و در حدود احکام اسلام است تا دیگر روابط و مصالح اجتماعى
بر آن پایه بالا آید و وسعتیابد. (8)
ایشان در مصاحبه تلویزیونى با تاکید بر اینکه مساله شیر
دادن به بچه خیلى مهم نیست، ولى قرآن تاکید دارد که این مساله با مشورت و رضایت
پدر و مادر صورت گیرد، مىگوید بالطبع و به طریق اولى مسائل حکومتى نیز باید به
صورت مشورتى و شورایى صورت گیرد. (9)
طالقانى از برخى آیات قرآن کریم استفاده مىکند که اگر
حکومتهاى الهى از نظام شورایى برخوردار نباشند و استبداد راى پیشه کنند، اثر وضعى
استبداد و پشت کردن به نظام شورایى، سقوط حکومتخواهد. وى در این باره به داستان
طالوت و جالوت تمسک مىجوید. به نظر طالقانى چون طالوت استبداد و خودسرى پیشه کرد،
با آن که برگزیده پیامبرش سموئیل بود، مهر تایید از قدرت و سلطنتش زایل شد، زیرا
نظام حاکم بر بنىاسرائیل را که در اصل مىبایست تجلى اراده خدا و شریعتباشد و به
وسیله شوراى شیوخى که برگزیده خدا و خلق و محکوم شریعتباشند صورت گیرد، به نظام
ملوکى و استبدادى سوق داد.
با توجه به آیات ذکر شده، به ویژه سورههاى آل عمران و
شورا، مىتوان نتیجه گرفت که مشورت در امور بر ائمه اطهار علیهم السلام و نایبان
ایشان و کلیه مدیران و تصمیم گیران در نظام اسلامى لازم است، زیرا وقتى شخص پیامبر
صلى الله علیه و آله با وجود علم لدنى به مشورت با اصحاب خود مامور مىگردد،
دیگران به ویژه افراد غیر معصوم به طریق اولى مامور به مشورت بوده و مشاوره با
صاحب نظران بر آنان امرى لازم خواهد بود.
البته از راههاى دیگر نیز مىتوان به اثبات وجوب
مشورت بر رهبران غیر معصوم و کارگزاران جامعه اسلامى استدلال کرد، مانند استدلال
به اشتراک تکلیف مسلمانان با رسول خدا صلى الله علیه و آله مگر در امورى که با
دلیل خارج شده باشد و نیز اسوه بودن رسول خدا صلى الله علیه و آله براى مسلمانان و
لزوم پیروى مسلمانان در اعمال و رفتار از آن حضرت.
ج) سنت
طالقانى در این قسمتبه سیره پیامبر اشاره مىکند و
داستانى از حوادث پس از جنگ خندق را ذکر مىکند که پیامبر درباره مسالهاى نظر
مىداد و اصحاب از ایشان سؤال مىکردند که این نظر شخص شماست و یا وحى خداوند است
که بر شما نازل شده است، اگر وحى بود چیزى نمىگفتند، ولى اگر نظر شخص پیامبر بود،
راى و نظر خود را نیز مىگفتند و پیامبر پس از شنیدن نظر آنان، بهترین را بر
مىگزید و به آن عمل مىکرد. (10)
ایشان در این زمینه از روایات نیز استفاده مىکند، (11)
از آن جمله است:
من استبد برایه هلک و من شاور الرجال شارکهم فى
عقولهم; (12) هر که استبداد کند در کارهاى خودش، هلاک مىشود و هر کس
با مردم مشورت کند در فکر آنان شریک شده است.
توکل در شورا
در میان برخى از اندیشمندان، نگرش مناسبى نسبتبه شورا
وجود ندارد. علتبى رغبتى و عدم استقبال اینان، طرفدارى آنها از حکومت صالح فردى
است. این طیف از اندیشمندان تنها به نقش رهبر و قهرمان در تاریخ اعتقاد دارند، چرا
که آنان مىگویند، توده مردم عموما جاهل و ناآگاه هستند و تسلیم شدن به راى
اکثریت، محرومیت از اندیشه و راى برگزیدگان و نخبگان است. این نوع نگرش به مشارکت
مردم در سرنوشتخود، در دیدگاههاى مشارکت، با عنوان نظریه نخبهگرا مشهور است.
بیشتر نظریه پردازان این نوع نگرش را به تئورى فیلسوف شاهى افلاطون نسبت مىدهند
که وى معتقد بود، فیلسوف است که صلاح و فساد جامعه را درک مىکند و براى این نوع
امور چاره جویى مىکند و این ناخداست که مىتواند کشتى را در تلاطم دریا نجات دهد،
از این رو توده مردم نمىتوانند در مسائل سیاسى نظر صایب داشته باشند.
این استدلال و قضاوت درباره توده مردم، ظاهرا صایب و
موجه است، زیرا توده مردم عموما به سبب بر کنار ماندن از مسؤولیتها و وظایف سیاسى
و اجتماعى، نظر عالمانه و با ارزش ارائه نمىدهند، ولى سؤال اساسى که در اینجا
مطرح است این که چگونه مىتوان آنها را صاحب راى و اندیشه کرد؟ طالقانى معتقد
استباید با شرکت دادن مردم در وظایف اجتماعى و مورد مشورت قرار دادن آنها، آنهم
نه مشورت صورى و تشریفاتى، بلکه واقعى و حقیقى، مىتوان آنان را صاحب راى و مؤثر
در سرنوشتخویش کرد. در قرآن کریم مىبینیم خداوند به پیامبرش دستور مىدهد که با
همان مردمى که در جنگ احد نافرمانى و جهالت کرده و گردنه را ترک کردند، مشورت کن و
در نهایتبه پیامبر صلى الله علیه و آله خطاب مىکند: «فاذا عزمت فتوکل على الله;
زمانى که عزم را بر جزم کردى، پس به خدا توکل کن» . این آیه دال بر این است که
دستور مشورت یا براى این بوده که پیامبر که دلجویى از مردمان بکند و یا این که
پیامبر بعد از شکست جنگ احد، به طور کلى از مشورت کردن منصرف شده بود که آیه
مىگوید مشورت کن و بر خدا توکل کن و یا اینکه شکست در جنگ احد باعثشده بود که
اصولا مشورت در جامعه اسلامى رختبربندد و ممنوع گردد، از این رو آیه دستور به
مشورت مىدهد، ولى در عین حال مىفرماید، توکل به خداوند فراموش نشود.
ذیل آیه شبهات مختلفى بین مفسران ایجاد کرده است،
عدهاى معتقدند، پیامبر در امر مشورت، تابع آراى دیگران نبود، بلکه پیامبر به
عنوان یک انسان، براى روشن شدن مساله و آگاهى از دیدگاه مردم با آنان مشورت
مىکرد، ولى تصمیم گیرنده نهایى پیامبر بود که هر گونه صلاح مىدانست، آن گونه
رفتار مىکرد.
طالقانى با رد این دیدگاه معتقد استسیره عملى پیامبر
با این تفسیر و دیدگاه ناسازگار است، چرا که در قضیه احد و خندق پیامبر به نظر
مشورتى عمل کرد، هر چند ایشان به عنوان فرمانده و تصمیم گیرنده نهایى، تصمیم به
اجرا مىگرفت. از لحاظ نظرى نیز احادیثبىشمارى از خود پیامبر و ائمه علیهم
السلام منقول است که دلالتبر عمل کردن و گردن نهادن بر نظریه شورا دارد.
(13)
موارد شورا و مشورت
پس از پذیرش و مطلوبیت مشورت در جامعه، سؤالى که به
نظر مىرسد این که در چه مواردى باید به صورت شورایى عمل کرد، آیا در کلیه شؤونات
زندگى باید مشورت کرد؟ و اصولا پیامبر به عنوان پیامبر و برگزیده خداوند، در چه
مواردى باید مشورت کند؟ آیا در جعل احکام الهى نیز باید با مردم مشورت کند؟ یا
مشورت به امور اجرایى و حکومتى تعلق دارد؟ آنچه واضح است این که پیامبر صلى الله
علیه و آله در امورى که حکم شرعى آنها از سوى خداوند بیان شده بود به مشورت با
اصحاب خود نمىپرداخت; اصولا رجوع به مشورت در چنین مواردى به معناى بىاعتنایى به
حکم شرعى و ناقص دانستن آن و استمداد جستن از عقول بشرى براى تکمیل آن مىباشد و
هیچ مسلمانى مرتکب چنین عملى نمىگردد، تا چه رسد به پیامبر اسلام که امین وحى
خداوند است. اگر چه واژه «الامر» در آیه «و شاورهم فى الامر» مفهوم وسیعى دارد و
اطلاق و ظهور آن کلیه کارها را در بر مىگیرد، ولى قرینه لبى، اطلاق کلمه «الامر»
را تقیید مىزند، وانگهى سیره عملى پیامبر نیز چنین بوده که در احکام الهى هیچ
وقتبا مردم مشورت نمىکرد و تابع محض وحى بود. نتیجه اینکه موارد مشورت درباره
پیامبر اکرم، تنها به طرز اجراى قانون و تطبیق (کیفیت پیاده کردن) احکام الهى،
محدود بود.
طالقانى نیز با تایید این نوع تفسیر از موارد مشورت،
معتقد است دستور شورا براى امور اجرایى است. (14)
ایشان در تبیین واژه «الامر» در آیات «و شاورهم فى
الامر» و «و امرهم شورى بینهم» معتقد است «الامر» ، به امور اجتماعى و سیاسى
تقیید مىشود و دایرهاش دستورها و احکام الهى را نمىگیرد. (15)
آثار مشورت براى جامعه
طالقانى معتقد است مشورت متضمن فواید و آثار بسیارى
است که بر اساس آن، شخص پیامبر نیز با وجود داشتن نیروى عصمت، موظف مىشود با
اصحاب خود به مشاوره بپردازد; البته همان گونه که گفته شد، طالقانى و علماى شیعه
معتقدند مشورت پیامبر با اصحاب خود در امور اجرایى بوده نه در دستور و احکام الهى،
لذا طالقانى معتقد است، هر چند پیامبر داراى قوه عصمت است و به سبب این نیرو، درک
صحیح از وقایع و حوادث دارد، ولى روشن و بدیهى است که اگر عقلها و نظرها بر این
عقل افزوده شود، مسلما مفید فایده خواهد بود. طالقانى فوایدى براى مشورت بر شمرده
که عبارت است از:
1. شخصیت دادن به پیروان
مشورت رهبر و کارگزار نظام اسلامى با مردم، نشان مىدهد
که رهبر و حاکم به آنان توجه دارد و حتى براى راى و نظرشان ارزش قائل است. بر این
اساس، افراد در جامعه احساس مسؤولیت مىکنند و حس مشارکت جویى در امور در آنان
تقویت مىشود و این خود بر استحکام حکومت در مقابل حوادث داخلى و خارجى مىافزاید.
صدها بار من گفتم که مساله شورا از اساسىترین مساله
اسلامى است که حتى به پیامبرش با آن عظمت مىگوید، با این مردم مشورت کن، به اینها
شخصیتبده، بدانند که مسؤولیت دارند و متکى به شخص رهبر نباشند. (16)
2. رشد فکرى مردم
مشورت رهبران با مردم موجب مىگردد که آنان فکر و
اندیشه خود را به کار انداخته و حاکمان نیز بدین وسیله در جستوجوى بهترین راه بر
مىآیند. بدین ترتیب مردم نیز، نظریه رهبر را نظریه تحمیلى بر خود ندانسته و نظریه
حاکم را گزینش بهترین نظر در جامعه مىدانند و در راه اجراى آن بهترین کوششها را
خواهند کرد.
ممکن است این سؤال پیش آید که مردم به علت عدم آگاهى
کامل، در نظر دادن به خطا بروند و اصولا نظام شورایى به خطا برود و در نهایت
زمینهاى براى عدم مشورت در جامعه مهیا شود; اما با وجود پذیرش خطا در نظام
شورایى، در عین حال اعتقاد دارد که لازم استبهاى آن خطا رفتن پرداخته شود، چرا که
نتیجه آن بهتر خواهد بود; از این رو طالقانى به هیچ وجه نگران انحراف مردم از صراط
مستقیم الهى به جهت گزینش حاکمان به طریق شیوههاى نادرست و خطاپذیر نبوده، برعکس،
دغدغه اصلى وى این بود که مبادا به بهانه عدم انحراف مردم، عدهاى خاص حاکم شوند و
رویه استبداد را در پیش گیرند و مانع رشد سیاسى و فکرى مردم گردند. از دیدگاه
ایشان جامعه به مثابه کودکى است که باید به او امکان راه یافتن (در لحظات آغازین
راه رفتن کودک) حتى به قیمت زمین خوردن چندین باره را داد، چرا که همین زمین
خوردنهاى جزئى در راه رفتنهاى کوتاه، راه رفتن محسوب مىشود و این سبب استحکام
کودک مىگردد. جامعه نیز در ابتدا که تمرین نظام شورایى مىکند، باید خطاها را
بپذیرد و در نهایتبه نظام شورایى که ضریب خطاى کمتر دارد برسد. (17)
3. کاهش ضریب خطا
انسانها همواره در وادى سعى و خطا قرار دارند، براى
کاستن خطا لازم است از کلیه فکرها و استعدادها استفاده بهینه شود. مشورت کردن موجب
مىشود که اندیشهها با همدیگر تلفیق یافته و به انتخاب روش و اندیشه صحیح منجر
گردد و خطا کمتر پدید آید و در نهایت کارگزاران و حاکمان در مقام تصمیمگیرى
بتوانند بهترین اندیشه و راه را برگزینند که به نفع نظام، ملت و کشور باشد.
طالقانى در این راستا، مشورت و استفاده کردن از اندیشهها را به نور تشبیه مىکند
و هر عقلى را یک نور و مجموع آنها را نورهاى مختلف با شعاع بیشتر مىداند.
(18)
4. گزینش کارگزاران قوى از افراد مستعد ناشناخته
طالقانى معتقد است همواره مستبدان و طواغیت، مردم را
در استضعاف فکرى نگهمىدارند و نمىگذارند افراد مختلف جامعه، خلاقیت و قدرت فکرى
خود را به ظهور برسانند و از این طریق به سعادت دنیا و آخرت برسند. در نگاه ایشان
نظام حکومتى در اسلام که مبتنى بر نظام شورایى است، بهترین راه براى گزینش و
شناسایى افراد این چنینى در پرتو تشکیل شوراها در سطوح مختلف است، چرا که بدین
وسیله افراد گوناگون، توان ظهور استعداد خود را خواهند داشت و نظام سیاسى نیز از
این طریق مىتواند در مراحل بالاتر هرم قدرت، از افراد به ظاهر پایینتر استفاده کند.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، ایشان اعتقاد داشت که نظام شورایى اولین
اولویتبراى جمهورى اسلامى است و عملا نیز در سنندج دستبه چنین اقدامى زد و معتقد
بود که با تشکیل شوراها، دیگر نهادها از دل این شوراها استخراج مىشود. بدین سبب
مدعى بود که مجلس خبرگان قانون اساسى لازم نیست قبل از شوراها تشکیل شود، بلکه این
مجلس مىتواند از میان نخبگان شوراها که منتخب مردم هستند برگزیده شود. (19)
5. نظارت همگانى از طریق شورا
طالقانى معتقد است نظام شورایى که در اسلام بدان اشاره
شده، به مراتب از دموکراسى و مردم سالارىهاى غربى بالاتر و بهتر است، چرا که در
نظام شورایى مردم حق نظارت بر مجموعه سیاستگذارىها و تصمیمگیرىها را دارند و
این اصل مسلم اسلامى است که هر شهروندى مىتواند ائمه مسلمین و کارگزاران را نصیحت
کند. (20)
ضوابط و معیارهاى شورا
با پذیرش این اصل مسلم اسلامى و قرآنى که «الامر» در
آیه «و شاورهم فى الامر» ، به کلیه امور مسلمانان - البته غیر مسائل تشریعى و
عبادى - اطلاق مىگردد، سؤالى که مطرح مىشود این است که با چه شیوه و معیارى باید
مشورت کرد؟ به عبارت دیگر، طریقه شور و مشورت در اسلام و قرآن و یا متون دینى و
سنن معصومین چگونه است و آیا ائمه و رهبران دینى شیوهاى خاص براى این امر در نظر
گرفتهاند که به همان شیوه در همه مکانها و زمانها، شور و مشورت صورت گیرد و یا
اینکه این مساله، در شرایط زمانى و مکانى تغییر مىکند؟
آن گونه که از متون و کتابهاى اندیشمندان اسلامى بر
مىآید، شیوه شور و مشورت را امرى عقلایى مىدانند که به عرف و رسوم متعارف مردم
در زمان واگذار شده است; به این شیوه در اصول فقه اصطلاحا سیره عقلاییه گفته
مىشود. بنابراین اسلام و اندیشه دینى به تحدید مفهوم و دایره مشورت نپرداخته است
و این مساله را به عرف واگذار کرده است. از عدم تحدید دایره آن، مىتوان استنباط
کرد که در کلیه امور سیاسى و اجتماعى، مسلمانان مىتوانند به شور و مشورت بپردازند
و به صورت پیشرفته مسلمانان مىتواند مسائل خود را به صورت نظام شورایى حل و فصل
کنند. بدینسان طالقانى شور و مشورت را در کلیه سطوح زندگى اجتماعى مىداند، و
برخلاف پیشینیان خود مثل نائینى که شور و مشورت را در تشکیل مجلس مىدانست، آن را
به پارلمان محدود نکرده، بلکه معتقد است که اصل قرآنى در تمام سطوح زندگى مردم
لازم الاجراست. (21)
طالقانى با تمسک به آیات قرآنى و سنن شرع اسلام و
معصومین علیهم السلام و سیره عقلاییه، از شور و مشورت به نظام شورایى مىرسد،
نظامى که در تمامى عرصههاى زندگى اجتماعى باید به آن شیوه عمل کرد; از این رو
شورا در افتاى مراجع و مجتهدان، مجلس شوراى ملى و شوراهاى محلى (شهر و روستا) را
پیشنهاد مىکند.
نظام شورایى در افتا
طالقانى براى بررسى این مساله به دعوت انبیا تمسک
مىکند و معتقد است کتب و دستورهاى باقى مانده از پیروان پیامبران پیشین، حکایت از
آن دارد که آنان به مقتضاى درک و فهم آن مردم به پرستش خداى یکتا دعوت مىکردند و
پندها و اندرزها و ثواب و عقاب اعمال را به آنان گوشزد مىکردند. پس از دوران
پیشین دستورها و احکام تنظیم شده و به صورت قوانین محدود به زمان و مکان در آمده
است; در نهایت دورهاى فرا رسیده که عقول بشر و فهم آنان تکامل یافته است و این
دوره نیاز به پیامبرى خاتم دارد که رسالتش براى به راه انداختن عقلها مؤثر باشد و
این رسالت، اصول اعتقادى و تکالیف و روابط عمومى را به طور کامل ابلاغ کند. این
دوره، دوره ختم دین و کمال آن است. طالقانى این دوره را با استفاده از متون سیاسى
و فلسفى، دوره کلاسیک در ادیان مىداند و آن دوره آغازین اجتهاد و استنباط است،
اگر این دوره نباشد، پیشرفت علمى متوقف مىشود و کوشش دوران گذشته بىثمر مىماند.
(22)
سؤال اساسى که براى طالقانى مطرح است، این است که
مجتهدى که جاى نبى مىنشیند و از روى کتاب و سنتبه استنباط احکام مىپردازد، این
استنباط و اجتهاد، براى جامعه دینى چگونه باید باشد؟ ایشان معتقد استباید بنگریم
که انجام این وظیفه و رسالت در دین، اجتماع و مراقبتبر حوادثى که موجب پایدارى
دین و نگاه داشتن آیین شیعه است، به چه صورتى به نظر شارع نزدیکتر است و در
نهایتبه صلاح اسلام و مسلمانان است. وى سه راه کار را مورد بررسى قرار مىدهد و
معایب و مزایاى هر یک از این شیوهها را نقد و بررسى مىکند: راه اول، تمرکز مطلق
در فتوا و امور ادارى دین در یک یا چند فرد و مرکز است; راه دوم، عدم وجود مرکزیت
است و راه سوم، تمرکز فتوا و امور ادارى در هیات و ترکیب اجتماع و شوراست.
(23)
راه کار اول، تمرکز مطلق تمرکز مطلق در فتوا، با مساله
تقلید و پیروى از مجتهد اعلم ارتباط نزدیکى دارد. آنچه از زمان پیدایش این عنصر در
اسلام به ویژه در میان شیعیان شایع بوده، این است که هر کسى مقدمات اجتهاد را طى
کند و به مرحلهاى برسد که توان استنباط احکام را داشته باشد، وى مجتهد است و اگر
کسانى از نظر و استنباط وى تقلید و پیروى کنند، مقلد وى محسوب مىشوند. این مساله
در نظر طالقانى از پایان دوره کلاسیک مطرح بوده و در زمان غیبت امام عصر علیه
السلام تقویتشده است; اما لزوم وجوب تقلید از اعلم و تمرکز فتوا در یک فرد و یا
افراد محدود - به طور گسترده - در دو قرن اخیر به ویژه بعد از سیطره علمى شیخ
مرتضى انصارى مطرح شده و به یک سنت پایدار در میان شیعیان، به ویژه حوزویان تبدیل
شده است. در نتیجه از این زمان به بعد، همواره به مقلدان و پیروان توصیه اکید شده
که سراغ مجتهد اعلم بروند و احکام دین را از وى بشنوند و آرا و دیدگاههاى وى را
راهگشاى عمل دینى و اجتماعى خود قرار دهند; بدین سان حق اظهار نظر و یا پیروى از
آراى دیگر مجتهدان، حداقل از لحاظ نظرى، از آنان سلب و اظهار راى مجتهدان غیر اعلم
براى پیروان، مسدود مىگردد.
طالقانى معتقد استبدون دلیل نمىتوان پذیرفت که باید
از مجتهد اعلم تقلید کرد و تمرکز فتوا و امور ادارى در ید یک فرد تجمع داشته باشد.
باید ادله بررسى شود و آنگاه چرایى وجوب شرعى و عقلى تقلید اعلم براى همگان آشکار
گردد و در صورت پذیرش، تن به تمرکز افتا و امور ادارى داد. ایشان براى بررسى و در
نهایت رد این دیدگاه به ادله مختلفى تمسک مىجوید:
1- در نگاه ایشان بهترین و بااستحکامترین راه و دلیل
جهت اثبات تقلید از اعلم، رجوع بهعرف عقلاست; و اینکه عرف عقلا، معمولا در یک
مساله به متخصص آن مراجعه مىکنند. ایشان معتقد است این رجوع در موارد استثنایى
است:
عرف عقلا جز در موارد استثنایى و ضرورى درباره همه
امور تخصصى به متخصصتر رجوع نمىکند. (24)
2- به فرض اینکه ادله عقلى، نقلى، عرفى و.... رجوع به
اعلم و تمرکز در فتوا در یک فرد را اثبات کنند، ولى این مساله فقط اعلم نسبى را
بیان مىکند، وانگهى در مقام عمل نیز تشخیص اعلم کارى استبسیار دشوار و یا محال،
و اصولا دین اسلام که دین و شریعتسهله و سمحه است، چنین امر مشکلى را از مسلمانان
نمىخواهد. (25)
3- سیره مستمر پیامبر و ائمه علیهم السلام و همینطور
شیعیان، برخلاف قاعده رجوع به اعلم است، چرا که با وجود و حضور امامان شیعه،
عدهاى از شاگردان آنان براى مردم فتوا صادر مىکردند و این رویه به دستور و تاکید
خود ائمه صورت مىگرفته است، در حالى که اگر مراجعه به اعلم لازم و ضرورى باشد،
مردم باید به جاى مراجعه به شاگردان ائمه به خود آنان مراجعه کرده و احکام دینى و
شرعى خود را از زبان آنان بشنوند. نمونههاى تاریخى براى این مورد و ارجاع ائمه به
شاگردان بسیار است که طالقانى به چند مورد اشاره دارد. (26)
ممکن است درباره این پاسخ طالقانى سؤالى مطرح شود که
این گونه ارجاعات ائمه علیهم السلام در شرایطى بوده است که دسترسى به امام علیه
السلام در زمان حضور ایشان نبوده و یا به اعلم در زمان غیبت، دسترسى نباشد، و الا
در صورت دسترسى به امام و یا اعلم در زمان غیبت، لازم استبه اینان رجوع شود.
طالقانى در جواب به پرسش فوق مىگوید:
اولا، این توجیه خلاف ظواهر مجموع سنت و روایات است;
ثانیا، خلاف ظواهر نباشد، با وجوب مطلق تقلید اعلم موافق نیست. (27)
4- چهارمین دلیل طالقانى براى رد تمرکز در مرجعیت و
فتوا، آیه 123 سوره توبه، معروف به آیه «نفر» است. بیشتر و یا تمام علماى فقه و
اصول، با تمسک به این آیه، لزوم اجتهاد و تفقه در دین را اثبات مىکنند. مفهوم و
منطوق این آیه بر این نکته دلالت دارد که همه مردم نمىتوانند و نباید براى تفقه
در دین کوچ کنند، چرا که زندگى مختل مىشود، حال که این مساله ممکن نیست، لازم است
از هر قوم و قبیلهاى عدهاى براى اجتهاد و تفقه در دین به مراکز علوم دینى بروند
و در هنگام بازگشت، انذار دهنده قوم و قبیله خود باشند. این مفهوم و منطوق دال بر
این است که هر کس در منطقه خود مرجع براى قوم و قبیله خود باشد و مردم منطقه به وى
مراجعه کنند. (28)
5- آخرین دلیلى که طالقانى براى رد نظریه تمرکز در
مرجعیتبیان مىکند، بیشتر ناظر به بعد مدیریتى مرجعیت و نهاد روحانیت است. از
آنجا که تمرکز در مرجعیت ملازم با تمرکز در اداره و اخذ و رد وجوه شرعیه است، این
مسؤولیتبسیار سنگینى استبراى اداى تکالیف الهى و مردمى که بر شانه مرجع نهاده
مىشود، از این رو اگر تمرکز در یک فرد باشد تبعات منفى بر جامعه علمى و دینى
مىگذارد که شاید جبران آن به سادگى ممکن نباشد و برخى اوقات محال باشد. طالقانى
در این مورد، به دو ضایعه بزرگ، در صورت تمرکز مرجعیت در یک فرد اشاره مىکند که
یکى در صورت پیرى مرجع است که ممکن است اطرافیان وى به هر صورت مانع رسیدن اخبار
صحیح به وى شوند و دیگرى این که اى بسا این تمرکز در نهایتبه استبداد دینى منجر
شود و در نگاه طالقانى، استبداد دینى به مراتب از اشکال دیگر استبداد پیچیدهتر و
براى مردم خطرناکتر است. (29)
راه کار دوم، نبود تمرکز مطلق صورت دوم براى اداره
جامعه دینى، نبودن هیچ نوع مرکزیت در میان مراجع و صاحبان افتاست. از آنجا که این
نوع اداره به نوعى انارشیسم مذهبى در جامعه دامن مىزند، طالقانى به این مساله
اعتقاد ندارد.
راه کار سوم، تمرکز در هیات و نظام شورایى طالقانى درباره
تمرکز در هیات و نظام شورایى معتقد است که این شیوه اجتهاد و اداره امور جامعه
دینى به نظر شارع اتقن و نزدیکتر است و لازم است که هر چند یک بار مراجع دین و
اهل نظر و تشخیص - اختصاص به مراجع تقلید اعلم ندارد، بلکه هر فقیه و صاحب نظرى که
قدرت اجتهاد و استنباط دارد - دور هم جمع شده تا در جریان مسائل و حوادث واقعه و
امور دشوار قرار گیرند و پس از استخراج راى از این شورا، نتیجه و تکلیف قطعى عامه
مسلمانان را اعلام کنند.
در آیه سیزدهم سوره نسا خداوند مىفرماید:
اذا جائهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به و لو ردوه
الى الله و الى اولى الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم.
طالقانى معتقد است آیه تخصیص مورد ندارد و شامل کلیه
مسائل زندگى مسلمانان مىشود:
با نظر به عدم تخصیص به موارد نزول و تعمیم مطالب قرآن
حکیم، آیا نمىتوان براى همیشه و هر پیش آمدى از این آیه استنباط کرد که در هر
مساله و حادثهاى که تکلیفى پیش مىآید، و هر تکلیفى که منشا این خوف مىشود، باید
به هیات اولى الامر و اهل استنباط رجوع شود، که پس از ائمه طاهرین همان مجتهدین
عالیقدرند. (30)
شبهه و سؤالى که ممکن است در اینجا مطرح شود و
طالقانى نیز به آن توجه داشته این است که شور و مشورت که شما درباره مجتهدان
مىگویید، راه به جایى نمىبرد و این مساله حلال مشکلات نظام و جامعه دینى نخواهد
بود، چرا که اجتهاد و تفقه در دین و قدرت استنباط از متون و نصوص دینى، در امور
فرعیه است، و همه مىدانیم که استنباط در امور فرعیه، متفرع بر اصول مسلمه و کلیات
پذیرفته شده نزد مجتهد هست و هر مجتهدى یک سرى اصول و کلیاتى را پذیرفته است که بر
اساس آن اجتهاد و تفقه در دین مىکند. حال مشورت مجتهدان با همدیگر از دو حال خارج
نیست، یا در امور جزئیه و فرعیه است، که در این صورت جواب در سطور بالا گفته شد که
فروع، متفرع بر اصول و کلیات هستند، پس در جزئیات نمىتوانند بحث و گفتوگو کنند و
یا شور و مشورت در کلیات و اصول مسلمه و به تعبیر بهتر در نفس ادله است، در این
صورت حل اختلافات و توافق بر سر اصول مشترک و پذیرفته شده براى همه، اگر ممکن باشد،
خود زمان طولانى و بحثها و گفتوگوهاى مفصل و به تعبیر امروزىها، همایشها و
سمینارهاى مختلفى مىطلبد; بنابراین شور و مشورت در امور فتواییه و فقهیه فرعیه،
نتیجهاى نخواهد داشت که شما مدعى آن هستید.
طالقانى با توجه به شبهه و سؤال فوق، جواب طولانى
مىدهد که عصاره آن این است که اولا، همه مسائل فقهى مستنبط از اصول نیست; ثانیا،
به صورت اخذ آرا و نظامهاى نمایندگى در مجالس عمل شود که اکثریت نظرش صایب باشد،
ثالثا، نفس شور و مشورت موجب مىگردد که استعداد و زمینههاى گوناگون شناخته شود،
اى بسا مجتهدى در یک نوع مسائل از اعلم زمان خود آگاهتر باشد، کما اینکه این
گونه هست. (31)
طالقانى در ادامه استدلال به نظام شورایى در مقام
افتا، پا را فراتر مىگذارد و معتقد است اصولا تشخیص و دریافتحکم الهى بیشتر به
درک و شعور فطرى افراد است تا اکتساب ملکه اجتهاد، لذا مدعى است که اجتهاد فقط با
دانستن مقدمات اصولى، فقهى، منطقى، رجالى و سندى و ... پدید نمىآید، بلکه در برخى
موارد با مشورت، این ملکه ظهور پیدا مىکند. (32)
نظام شورایى براى کلیه سطوح جامعه
در صفحات پیشین دیدگاه طالقانى درباره شوراى افتاى
مجتهدین مطرح گردید و گفته شد که مجتهد علاوه بر اخذ و رد وجوهات شرعیه، رهبر دینى
جامعه نیز محسوب مىشود و به نوعى به اداره جامعه شیعى مىپردازد; از این رو لازم
استبه صورت شورایى به اداره امور دینى و مذهبى پیروان خود بپردازد. طالقانى معتقد
استشورا باید در تمام شؤون زندگى انسانها جهت پیشبرد آن وارد شود و آنان با
تشکیل شورا بتوانند به زندگى اجتماعى خود ادامه دهند. وى بر این بود که شورا نباید
به یک عدهاى که در سطوح فوقانى قدرت قرار دارند، تعلق داشته باشد، بلکه از نظر
وى، قرآن و دین اسلام به مسلمانان توصیه کرده است که هر خانهاى، هر روستایى و هر
گروهى در فعالیتهاى روزمره خود شورایى داشته باشند.
طالقانى پس از پیروزى انقلاب اسلامى مدل شوراها - از
روستاها تا استان - را ارائه داد، چرا که در نگاه ایشان شورا، مدل و نهادى براى
تامین خواست همه اقشار و اقوام و گروهها و مشارکت آنها در اداره و تصمیمگیرهاى
کشور بود. طالقانى براى ایجاد و بسط آزادى در جامعه فقط به پارلمان بسنده نکرد و
با همه تجربیاتى که داشتبا تلفیق شوراها به عنوان یک اصل اسلامى و پارلمان به
عنوان نهادى که ملازم دموکراسى استبه مدل شوراى پارلمان رسید، یعنى ضمن اینکه
پارلمان را قبول داشت، اما از طرفى به نظرش رسیده بود که قانون و پارلمان به
گونهاى سازمان بندى مىشود که قدرتمندان قدرت را در دستخواهند گرفت; از این رو
براى پیشگیرى از این مساله، نظریه شوراها را در سطح کلان مطرح کرد.
این گونه نظام شورایى در دو شیوه پارلمانى و شوراهاى محلى
تبلور یافته است.
1. مجلس قانونگذارى با تاکید فراوانى که اسلام به
مساله شورا و مشورت دارد، در عین حال، شکلگیرى مجلسى که اداره امور کشور را در
دست گیرد و مقدرات مالى، اقتصادى و سیاسى جامعه را رقم زند، در ایران سابقه حدود
یکصد ساله دارد و از زمان مشروطه آغاز به کار کرده است. عدهاى از افراد معتقد
هستند مجلس شورا که بتواند قانون وضع کند، در اسلام بدعت است و از نظر شیعه، مجلس
شورا مشروعیت ندارد، چرا که اولا، تشریع قانون از نظر شیعه بدعت و نامشروع است;
ثانیا، التزام به آن نیز بدون ملزم شرعى، هیچ گونه اعتبارى ندارد.
طالقانى این دو اشکال را به طور مستدل رد مىکند و
معتقد است اولا، مجلس شورا در صورت تشکیل، حکم و قانون شرعى، تشریع و جعل نمىکند
تا اینکه بدعت و دخالت در کار شارع باشد; ثانیا، برخى از قوانین تحت عناوین ثانوى
عرضى قرار مىگیرند و در این صورت به امور عرفى مربوط مىشوند، الزام این نوع
قوانین به حکم عقل خواهد بود نه به حکم شرع. این گونه مسائل به نوعى مقدمه واجب
غیر شرعى غیر مستقل محسوب مىشوند. (33)
در عبارات فوق، طالقانى نه تنها امر قانون گذارى را
بدعت نمىداند، بلکه در برخى موارد آن را وجوب عقلى دانسته است، چرا که در برخى
موارد باید با تدوین قوانین و آیین نامههاى خاص بتوان حقوق مردم را از ظالمان
گرفت و این مساله هیچ منافاتى با شرع مقدس ندارد. در نتیجه تاسیس مجلس شورا که در
آن برگزیدگان ملتبه شور و مشورت در مسائل و حوادث جارى ملت و کشور بپردازند، جایز
و در برخى موارد به سر حد لزوم نیز مىرسد.
انتخاب نمایندگان مجلس شورا
طالقانى پس از تثبیت این نظریه که تاسیس مجلس شورا
صحیح و لازم است، به شبهات و ایرادهاى گوناگونى که به انتخاب نمایندگان مجلس گرفته
مىشود، پاسخ مىدهد. وى در مجموع چهار اشکال عمده در مورد فعالیت و انتخاب
نمایندگان مطرح مىکند و پاسخ مىدهد.
اشکال اول: که بر انتخاب عدهاى به عنوان نماینده و
وکیل گرفته شده است، این است که انتخاب وکیل از سوى مردم دخالت در حکومت است.
شیعیان بر این باورند که حکومت از مناصب ائمه علیهم السلام است، در نتیجه انتخاب
نماینده از سوى مردم، دخالت در کارى است که وظیفه و منصب امام علیه السلام است،
رعیت و مردم حق مداخله در امر امامت که همانا حکومت و ریاستباشد، ندارند.
طالقانى در رد این اشکال به نکتهاى که در خود اشکال
وجود دارد، اشاره مىکند و معتقد است که گویا این مستشکل خبر ندارد که هم اکنون و
در زمان حاضر امام علیه السلام در مسند حکومت نیست، و به جاى امام، ظالمان در راس
امور هستند. (34)
اشکال دوم: عدهاى مىپذیرند که باید استیلاى ظالمانه،
متوقف گردد و این عمل در برابر ظلم، واجب است، هم اکنون نیز جهت مقابله با ظلم
تشکیل مجلس و انتخاب نمایندگان خوب است، ولى باز مشکل همچنان باقى است که دخالت در
امور سیاست، از امور حسبیه را است و امور حسبیه نیز از واجبات عمومى نیست که عموم
مردم بتوانند در این امور دخالت کنند، در نتیجه عموم مردم حق تصرف و دخالت در امور
حسبیه را ندارند، چرا که تکالیف مسلمانان به صورت دیگرى است، چرا که یا وظایف مشخص
و معین است و یا وظایف نوعیه است، قسم اول مثل واجبات و محرمات است، ولى تکالیف
نوعیه، خودش به دو قسم تقسیم مىشود: یک قسمت تکالیف نوعى عمومى مانند واجبات
کفایى است و قسمت دیگر، وظایف حسبى مانند اجراى حدود و دیات و قصاص و حفظ اموال
صغار و مهجوران و نصب قیم و تصرف در اموال بىصاحب و گرفتن و مصرف کردن مالیات و
خراج است. این نوع امور (امور حسبیه) تنها وظیفه امام و نواب امام است. نمایندگانى
هم که مىخواهند انتخاب شوند، لازم است درباره امور حسبیه نظر دهند و قانون وضع
کنند، در حالى که ما معتقدیم که امور حسبیه از وظایف امام و نواب امام است، پس
انتخاب موکلان براى مجلس جایز نیست.
طالقانى در پاسخ به این اشکال اعتقاد دارد که این امور
اولا و بالذات متعلق به امام است ولى ثانیا و بالعرض مىتواند عناوین دیگر بگیرد و
متعلق به عموم مردم شود، گذشته از این، هم اکنون رفع و دفع ظلم متوقف بر این راه
است و باید از طریق همین راه، مردم دفع ظلم کرده و حق نظارت بر کارها را داشته
باشند. (35)
اشکال سوم: یک اشکال مفهومى است و آن اینکه آیا وکالت
در مجلس شورا، وکالتشرعى و آنهم از عقود جایز است. اشکال کننده مدعى است که
انتخاب وکلا با وکالتشرعى تطابق ندارد، چون موضوع وکالت، تصرف در مال یا عقد یا
حق است و این باید به صورت کلى و یا جزئى معین و مشخص باشد. آیا وکالت از عقود
جایز استیا خیر، بدین معنا که هر وقت موکل خواستبتواند وکیل را عزل کند و حال
آنکه نماینده مجلس براى مدت معینى انتخاب مىشود و عزل وکیل به وسیله موکلان ممکن
نیست. طالقانى در جواب این اشکال مدعى است که هم مىتواند از باب وکالتشرعى باشد
و هم مىتوان مشروعیت این مساله را از طریق دیگر و تعریف دیگرى از معناى وکالت درست
کرد. (36)
اشکال چهارم: عمل به راى اکثریت است، اشکال کنندهها
معتقدند براى رفع نیازها و گرفتارىهاى کشور نیاز به وضع قوانین هست و وضع قوانین
به صورت نمایندگى تابع راى اکثریت است و عمل به راى اکثریت، بدعت در شرع مقدس
محسوب مىشود و در خیلى از آیات قرآنى اکثریتبا تعابیرى چون «اکثرهم لایعقلون»
مذمتشده است.
طالقانى در پاسخ به این اشکال، معتقد است مساله بدعت
در مباحث پیشین مطرح شد و جواب آن نیز داده شده است، وانگهى وقتى تاسیس مجلس شورا
را مشروع و محرز دانستیم، دیگر جاى بحث و گفتوگو درباره لوازم آن از جمله پیروى
از اکثریتباقى نمىماند; به علاوه در باب اختلاف آرا و اخذ به طرف ارجح، با اخذ
به راى اکثریت معین و مشخص و چاره ساز است. (37)
طالقانى علاوه بر استدلال فوق، سنت نبوى و سیره
معصومین علیهم السلام را الگو قرار مىدهد و معتقد است آنان نیز در حوادث و وقایع
به راى اکثریت عمل مىکردند و روایات در این زمینه به قدرى زیاد است که قابل انکار
نیست. ایشان براى مثال به روایت مقبوله عمر بن حنظله تمسک مىجوید (38) و
چنین استفاده مىکند که در مشکلات و اختلافات باید به مرجحات دینى و عقلى رجوع کرد
و پیروى اکثریت عقلا در عرفیات مانند اجماع است و در شرعیات نیز اگر بیشتر عقلاى
صلاح اندیش به آن راى دهند داخل آن قسمتبین الرشد مىباشد; در نتیجه مىتوان گفت
که بها دادن به آراى شرکت کننده در مشورت - چه به صورت مجلس شورا و غیره - و
متابعت از آراى آنان، لازم و ضرورى است، چرا که لازمه تاکید و سفارش دین اسلام به
امر مشورت و نظام شورایى، پیروى از آراى آنان (شرکت کنندگان در شورا) است. اگر بنا
باشد صرفا با نمایندگان مجلس مشورت کرد و آنها طرح یا لایحهاى را بررسى کنند ولى
در نهایت مرجع ما فوق راى آنها را باطل کند و بگوید، شما نظر مرا اعمال کنید، در
این صورت بىاعتنایى و به بازى گرفتن وکلا و منتخبان در مجلس شورا خواهد بود.
مشروعیت آراى نمایندگان
طالقانى درباره تاسیس مجلس شورا، دیدگاه کلى فقهاى
شیعه را تقویت مىکند که نظام اجتماعى در زمان حضور امام وابسته به اجراى امور
حسبیه است و اجراى امور از وظایف و مناصب وى محسوب مىشود و در زمان غیبت، این امر
وظیفه نواب عام مىباشد که در صورت امکان، نواب عام هم مىتوانند خود راسا و
مستقلا دخالت کنند و هم به دیگران واگذار کرده و به آنان اذن تصرف دهند، (39)
و در صورت عدم امکان دخالت مجتهدان، امور حسبیه از وظایف عمومى محسوب مىشود
و مردم خود باید قیام کنند، در عین حال قوانینى که نمایندگان وضع مىکنند، براى
مطابقت آن با شرع و نافذ بودن آرایشان لازم است که از طرف مجتهد مجاز باشند و در
صورتى که مجتهدان خودشان دخالت نکنند، عدهاى از مجتهدان در طرح مطالب و تصویب
آنان شرکت کنند، که جنبه شرعى آن کاملا لحاظ شده باشد. این مساله بعد از مشروطه در
قالب نظارت مجتهدان و در انقلاب اسلامى در قالب شوراى نگهبان، به ویژه، شش تن
فقهاى شوراى نگهبان، تجلى یافته است.
ویژگى نمایندگان
طالقانى براى وکلاى ملت، چند ویژگى مهم قائل است که
برخى جنبه ایجابى و برخى جنبه سلبى دارد. به طور خلاصه اینکه طالقانى معتقد است
نماینده مردم در مجلس شورا، باید از لحاظ تخصص و علم در درجه بالایى قرار داشته
باشد و البته این به تنهایى کافى نیست، در کنار تخصص و علم، لازم است عدالت و
تقواى سیاسى و اجتماعى نیز داشته باشد; از سوى دیگر، از جاهطلبى و طمع ورزى مالى
و مقامى به دور باشد که به استبداد جمعى تبدیل نشود، چون خطر آن بیشتر از استبدادى
فردى است. البته درباره مذهب نمایندگان، معتقد است که اقلیتهاى دینى هم مىتوانند
نمایندهاى از خود داشته باشند که تمام شرایط یک نماینده را دارا باشد. (40)
اقلیتهاى رسمى هم که براى تکمیل شورا باید انتخاب
شوند، باید حائز این شرایط غیر از کیش باشند. (41)
وظایف مجلس و وکلاى ملت
طالقانى در اینجا حق و وظیفه مجلس و نمایندگان را با
هم ذکر کرده است، ولى این نکته مشخص است که بین وظایف مجلس به عنوان یکى از قواى
حاکم بر کشور و حقوق نمایندگان مجلس فرق است; مجلس به عنوان شخصیتحقوقى، وظایفى
دارد و نمایندگان نیز با عنوان نمایندگى وظایف و حقوقى دارند. در مجموع طالقانى سه
وظیفه مهم براى مجلس و وکلاى آن بر مىشمرد:
الف) تنظیم بودجه و امور مالى کشور
طالقانى به مساله اقتصاد و امور مالى توجه خاص دارد و
آن را یکى از پایههاى اساسى زندگى انسانى مىشمارد و معتقد است اصلاح یک کشور در
گرو اصلاح امور اقتصادى و مالى آن کشور است و اصلاح امور کشور نیز ممکن نمىشود،
مگر با ضبط و تعدیل مالیات و تطبیق دخل و خرج جامعه به وسیله نمایندگان آن کشور.
وى در اینباره به نامه امام علىبن ابىطالب به مالک اشتر اشاره مىکند که امام
مىفرماید:
کار مالیات را با دقت رسیدگى و بررسى نما، به طورى که
وضع مالیات دهندگان اصلاح و سروسامان یابد. چون تنظیم و اصلاح وضع مالیات و مالیات
دهنده، سروسامان و اصلاح دیگران است; وضع طبقات دیگر اصلاح نمىگردد مگر به وسیله
اصلاح کار مالیات دهندهگان. (42)
ب) تدوین قوانین در همه زمینهها
وظیفه و حق قانون گذارى نیز از وظایف مهم مجلس و وکلاى
ملت است. قانون گذارى یعنى ایجاد و یا رفع محدودیت از یک مسالهاى. مهمترین سؤالى
که در اینجا مطرح مىشود این است که آیا نمایندگان مىتوانند در هر مسالهاى و
موضوعى قانون وضع کنند؟ جواب طالقانى به این پرسش به صورت کلى جنبه ایجابى و یا
سلبى ندارد، چرا که وى اعتقاد دارد که «کلیه قوانین یا در تحت عنوان کلى و جزئى
شرعى مندرج است و یا عناوین کلى و منصوصات شرعى در باره آن در متون موجود نیست» .
(43)
ایشان قسم اول را با عنوان ثابتات در اسلام و مذهب نام
مىبرد و معتقد است که در این نوع، راهى جز تعبد به آنها نیست و آن را باید بدون
پىجویى علة العلل پذیرفت، (44) ولى نوع دوم که تحت عناوین کلى و
منصوصات شرعى مندرج نیست، در نظر ایشان به حسب اختلاف زمان و حوایج، مختلف مىشود
و این قسم قابل نسخ و تغییر است. نوع دوم جزء متغیرات دین محسوب مىشود.
طالقانى معتقد است قسم دوم در طول ادوار مختلف در حال
تغییر و تحول است و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام نیز در
این نوع مسائل، به حسب زمان و مکان تصمیم اتخاذ مىکردند و اصحاب و نمایندگان آنان
نیز در این نوع مسائل حق اظهار نظر و راى داشتند. در زمان غیبت نیز نواب عام و
همینطور ماذونین (نمایندگان مردم) این حق را دارند که به حسب اوضاع و احوال زمان
و مکان، قوانین مورد نیاز خود و کشور خود را تصویب و به مرحله اجرا در آورند.
(45)
ج) نظارت بر شرح وظایف قواى مستقل
سومین وظیفهاى که طالقانى براى وکلاى ملت و مجلس
تعیین مىکند، تجزیه قواست، یعنى تبیین شرح وظایف قواى کشور تا اینکه دخالتى در
همدیگر نداشته باشند و هر کدام وظیفه مشخص خود را انجام دهند. (46)
این نوع وظیفه در کشورهاى مختلف فرق دارد. در ایران،
تقسیم قوا در حیطه کار مجلس و نمایندگان آن نیست; البته نمایندگان مىتوانند با
تصویب قوانین براى قواى مختلف، دامنه و گستره کارى آنان را مشخص کنند. اگر مقصود
طالقانى این قسم باشد، دیگر ذکر این نوع وظیفه نیازى نبوده چونکه در قسم دوم بدان
پرداخته شده است.
2. شوراهاى محلى
دغدغه اصلى اندیشه طالقانى پس از پذیرش دخالت دین در
زندگى اجتماعى و فردى، دخالت مردم در سرنوشتخویش بود. در نگاه ایشان دخالت در
زندگى سیاسى و سرنوشتخویش، با انتخاب نمایندگان مجلس و رئیس جمهور تحقق پیدا
نمىکند، بلکه این دخالت و مشارکتباید در ابعاد و سطوح مختلف قدرت انجام پذیرد و
معتقد بود بهترین راه این است که در لایههاى مختلف زندگى سیاسى و اجتماعى از راس
هرم قدرت تا پایین آن، نظام شورایى جارى و سارى باشد و این نوع نظام، بهترین راه
مشارکت مردم در مسائل اساسى کشور و خودشان مىباشد. ایشان از دهه 1320 که براى
مردم تفسیر قرآن مىگفت، این مساله تاکید داشت و پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز
بارها بر این نکته تاکید کرد که مساله شوراها باید تحقق عینى پیدا کند. حتى معتقد
بود به جاى تدوین قانون اساسى لازم است مساله شوراها، حل گردد و از دل این شوراها
نمایندگان قانون اساسى بیرون بیایند. (47)
لذا ایشان اعتقاد داشت که دخالت مردم در سرنوشتخود هم
از لحاظ معیارهاى اسلامى سازگار است و هم از لحاظ دموکراسىهاى موجود دنیا، و بر
این باور بود که نظام شورایى به مراتب والاتر و بالاتر از مردم سالارىهاى موجود
دنیاست. بر این اساس وى پس از پیروزى انقلاب اسلامىبا همکارى جمعى از دوستان و
همکاران خود و با نظارت ایشان، طرح جامع شوراهاى محلى را تدوین و در معرض نقد و
بررسى قرار دادند، که این طرح شامل چهارده ماده و یک تبصره است. (48)
پىنوشتها:
1) دانش آموخته حوزه علمیه قم و فارغ التحصیل کارشناسى
ارشد علوم سیاسى دانشگاه باقرالعلوم (ع) .
2) سیدمحمود طالقانى، از آزادى تا شهادت (تهران: انتشارات
ابوذر، 1359) ص 473.
3) همو، پرتوى از قرآن (تهران: شرکتسهامى انتشار،
1360) ج3، ص 394.
4) محمد حسین نائینى، تنبیهالامة و تنزیه الملة،
مقدمه و پاورقى سید محمود طالقانى (تهران: شرکتسهامى انتشار، 1361) ص 61.
5) محمد هادى معرفت، جزوه فقه سیاسى (مؤسسه آموزش عالى
باقر العلوم (ع)، نیم سال اول سال تحصیلى 1377- 1376) ص87- 88.
6) همان.
7) محمدحسین نائینى، پیشین، ص 61.
8) سیدمحمود طالقانى، پرتوى از قرآن، ج 2، ص 158.
9) همو، از آزادى تا شهادت، ص 472.
10) محمدحسین نائینى، پیشین، ص 82.
11) سیدمحمود طالقانى، خطبههاى نماز (تهران: انتشارات
ناس، بىتا) ص 63.
12) نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، حکمت 152،
ص 1165.
13) سیدمحمود طالقانى، پرتوى از قرآن، ج 3، ص 398.
14) همان، ص 397.
15) محمدحسین نائینى، پیشین، ص 61- 62.
16) سیدمحمود طالقانى، خطبههاى نماز، ص 63- 64; نیز
ر.ک: همو، از آزادى تا شهادت، ص473- 474.
17) همو، پرتوى از قرآن، ج3، ص 394.
18) همو، از آزادى تا شهادت، ص 472- 473.
19) همان، ص 473- 474.
20) همان، ص 185- 186.
21) همان، ص 472.
22) سیدمحمود طالقانى، تمرکز و عدم تمرکز در مرجعیت و
فتوا، ص 201- 202.
23) همان، ص 207- 208.
24) همان، ص 203- 204.
25) همان، ص 204.
26) همان.
27) همان، ص 205.
28) همان.
29) همان، ص 206- 207.
30) همان، ص 208- 209.
31) همان، ص 209- 210.
32) همان، 210.
33) محمدحسین نائینى، پیشین، ص 77.
34) همان، ص 85.
35) همان، ص 86.
36) همان، 87.
37) همان.
38) همان، ص 80- 81.
39) همان، ص 104.
40) همان.
41) همان، ص 105.
42) محمدحسین نائینى، پیشین، ص 91.
43) همان.
44) همان.
45) همان، ص 107.
46) همان.
47) سیدمحمود طالقانى، از آزادى تا شهادت، ص 473.
48) همان.